دوربین های اعتیاد را باید جا به جا کرد
بسیاری از کارشناسان بر این باورند که رسانه ها نقش مؤثری در پیشگیری و آگاه سازی قشرهای مختلف جامعه در خصوص اعتیاد دارند و این یک امر بدیهی تلقی می شود. ضمن تأیید و احترام به این باور، باید خطرهای بالقوه این امر را نیز مد نظر داشت.
بسیاری از رسانه های موفق در دنیای امروز، برای ارتقاء سطح سلامت جامعه بر اساس سیاست های کارشناسانه متخصصان آن جامعه برنامه سازی و اطلاع رسانی می کنند. چرا که اگر از این مهم غفلت شود، چه بسا اطلاع رسانی در این حوزه، خود به یک تهدید و ضد ارزش بدل شود.
آنچه در طول سال های گذشته در خصوص اعتیاد صورت گرفته، گاهی عواقب خوبی در برنداشته است که در چند محور قابل بررسی است.
اولین محور، تصویرسازی از چهره معتادان است. اثرهای گوناگون در حوزه فیلم از 40 سال پیش از معتاد چهره در هم شکسته و خمیده ای را به تصویرکشیده است که این مسئله باعث شده تا بسیاری از خانواده ها از معتاد چنین تصوری داشته باشند و تا زمانی که فرزندانشان به این شمایل درنیامده اند، خطر اعتیاد را احساس نکنند. در صورتی که، امروزه اعتیاد چنین چهره ای ندارد و به سختی می توان معتاد را از غیر معتاد تشخیص داد. از طرف دیگر، یک جوان نیز مصرف تفننی مواد را با دوستانش یک خطر جدی تلقی نمی کند و باور ندارد که روزی به چنین شمایلی در خواهد آمد. او در ذهن خود می گوید،"من هیچوقت به چنین روزی در نخواهم آمد" و به بیان دیگر، همزادپنداری با شخصیت های ساخته شده در فیلم ها صورت نمی گیرد. بنابراین، جوان باور نخواهد کرد که روزی مصرف تفننی که در میان دوستانش و یا در محیط خانواده صورت می گیرد، از او معتادی جل خواب یا کارتن خواب بسازد.
اعتیاد یک طیف است و از یک گرایش به اعتیاد آغاز می شود، با اولین مصرف ادامه می یابد و با تداوم مصرف شدت گرفته و با سوءمصرف مواد و سپس اعتیاد ادامه می یابد. تنها بخشی از این معتادان که شاید 2 تا 3 درصد از کل معتادان باشند، معتادان کارتن خواب و اصطلاحاً آخر خطی هستند. چهره سازی از این معتادان و تعمیم آن به همه معتادان، باعث می شود، باور نکنیم اکنون معتادانی در محیط خانواده و محل کارمان وجود دارند که از چهره آنان نمی توان به اعتیادشان پی برد.
بسیارند معتادانی که با چهره ای آراسته در بین ما زندگی می کنند و اعتیادشان برای ما قابل تشخیص نیست و همین تبلیغات غلط باعث می شود تا 50 درصد خانواده های ایرانی، 5 سال دیرتر از اعتیاد وابستگان خود مطلع شوند.
لازم است بدانیم، برای معتاد بودن (در نهایت نابود شدن)، نیاز نیست فرد حتماً معتاد آخرخطی یا کارتن خواب باشد. بسیارند معتادانی که با همین مصرف فعلی، گرفتار عواقب نابود کننده اعتیاد می شوند.
محور دوم، غفلت از پیشگیری است. پرداختن به افرادی که معتاد شده اند و زندگی سخت روزمره آنان را مرور کردن، دردی را دوا نخواهد کرد. هیچ کس دوربین خود را روی زمان های آغازین اعتیاد متمرکز نکرده است. اینکه چگونه یک فرد معتاد شده، در اذهان عموم به یک پرسش بی پاسخ بدل شده است. اینکه آیا این معتادان افراد خاصی با مشکلات خاص و از خانواده های خاص هستند، دائم ذهن مخاطبان را به خود مشغول کرده، اما در مجموعه های ساخته شده، پیامی در این زمینه ارسال نمی شود. در صورتی که پیام پیشگیرانه بسیاری طراحی شده است که رسانه ها به آنها توجه ندارند و کار خود را ادامه می دهند.
اینکه اولین مصرف از منزل دوستان و یا خود فرد آغاز شده است، یا اینکه بیش از 60 درصد اعتیاد با تعارف دوستان شکل گرفته، از نظر دور مانده است. ما دوربین خود را از 68 میلیون جمعیت سالم چرخانده ایم و روی تنها 25 هزار نفر معتاد کارتن خواب، آن هم بخش از جمعیت کمتر از دو میلیون نفری معتادان کل کشور متمرکز کرده ایم. بدیهی است پیام این گروه خاص، جذابیتی برای 68 میلیون جمعیت سالم نخواهد داشت.
محور سوم، ارسال پیام های واضح بی اثر و تکراری است. نشان دادن معتادان تزریقی، مشکلات آنها و در انتها مرگ این معتادان، یک پیام تکراری را القاء می کند و آن این است که اعتیاد بد است. اعتیاد می سوزاند و اعتیاد خانمان برانداز است. بله همۀ این پیام ها درست است، اما باید از تهیه کنندگان پرسید که چه کسی باور دارد که اعتیاد خوب است؟ حتی فرد معتاد نیز اعتیاد را بد می داند. آنچه در این مسیر اتفاق می افتد، این است که فرد سالم با مصرف تفننی، باور نمی کند که او هم روزی معتاد خواهد شد. در اصل، حلقه مفقودۀ ما، اتصال اولین مصرف یا مصرف تفننی با پدیده اعتیاد است. سؤال اساسی اینجاست که اگر همگان می دانند که اعتیاد بد، پلید و زشت است، چرا اساساً معتاد داریم؟ آیا هر کس که پا در این حوزه گذاشت، از روز اول می خواست که معتاد شود؟ پاسخ این است که هر کس تصور می کند که با سایرین متفاوت است و او به طور معجزه آسایی معتاد نمی شود. او بر این باور است که معتادان دیگر با نیت او و از جایی که او مصرف مواد را آغاز کرده، شروع نکرده اند. و دوم اینکه، هیچ کس از روز اول، به نیت اعتیاد مصرف مواد را آغاز نکرده است و همه به نیت تفنن و کسب لذت موقت، از آن مدد گرفته اند.
محور چهارم، پرداختن غیرواقعی و غیرکارشناسی به حوزه اعتیاد است. به این معنی که دلایل آغاز مصرف مواد، بعضاً بسیار پیش پا افتاده، غیر واقعی و دور از زندگی جاری مخاطبان تعریف می شود. در منابع قید شده که برای آگاه سازی مخاطبان عام، باید درمان اعتیاد را سخت و دشوار تعریف کرد. اگر فیلم خاصی با مخاطبان خاص معتاد وجود داشت که مخاطبان جوان و سالم آن شبکه، یا آن روزنامه را نمی دیدند، آنگاه می شد درمان اعتیاد را بسیار امید بخش و دلگرم کننده توصیف کرد. شاید 70 درصد درمان اعتیاد جنبه روحی، روانی دارد و از بعد جسمانی خارج است. اما به طور مکرر در فیلم های گذشته دیده ایم که فرد معتاد را به تخت بسته اند تا با گذران تعریق و لرز دوره ترک به درمان کامل و پاکی مطلق برسد. غافل از اینکه، این مدل درمانی نیز بدون حضور درمان گر یا مددکار، جایگاهی در درمان ندارد و با عودهای مکرر همراه است.
محور پنجم، عوام زدگی اعتیاد در مجموعه های تولیدی است. باید بدانیم که امروزه بحث پیشگیری از اعتیاد یک مبحث تخصصی است که دوره های دانشگاهی و ساعات فشرده آموزشی برای تربیت متخصصین آن وجود دارد. می توان پرسید، همان طور که یک تهیه کننده، بدون بکارگیری مشاوره تخصصی و با دانش عمومی خود، نمی تواند در مورد مباحث اقتصادی و یا سبک های گرافیکی فیلم بسازد یا قلم بزند، چطور می تواند بدون رویکرد تخصصی در موضوعی بین رشته ای شامل روانشناسی، جامعه شناسی و بیولوژی وارد عرصه تولید شود؟ در دنیای امروز،کارشناسان مباحث کاهش آسیب، در حوزه درمان اعتیاد دخالت نمی کنند و درمان اعتیاد نیز از مباحث پیشگیرانه آن کاملاً جداست و هر کدام از این متخصصان نیز به سبب تخصصی بودن امر مبارزه فیزیکی با اعتیاد، از اظهار نظر در حوزه پلیسی خودداری می کنند. حال چطور ممکن است تهیه کننده یا فیلم سازی بدون داشتن این دانش اولیه، قادر باشد مجموعه ای اثر بخش و کارشناسی را طراحی و هدایت کند؟
آنچه تهیه کننده از اعتیاد می بیند، چیزی خارق العاده تر از عامه مردم نیست. کارشناسان اعتیاد هزارن نکته کارشناسی دارند که در بطن مجموعه های رسانه ای قابل طرح است. به طور مثال، آنچه در فیلم های قبلی القاء شده، این است که اعتیاد از یک مرد با سبیل های کلفت، موهای فرفری و کاپشن چرمی و هیکلی نخراشیده به فرزندان ما می رسد. در صورتی که، شاید همین پسر همسایه که او و خانواده اش را می شناسیم، مواد را به فرزند ما معرفی می کند!
همۀ جوانان معتاد، عقده ای و با کمبود های عدیده نیستند، بلکه بسیاری نیز هستند که اتفاقاً در زندگی هیچ کمبودی ندارند و از سر سیری و دلزدگی به سراغ مواد رفته اند. تحقیقات نشان داده، اعتیاد تقریباً در همه قشرهای جامعه از لحاظ اقتصادی به یک میزان توزیع شده است. اما چون معتادان بی بضاعت سریع تر بنیه اقتصادی و خانه و کاشانه خود را از دست می دهند و از کنار خیابان سر در می آورند،عوام تصور می کنند، اعتیاد فقط مخصوص قشر ضعیف است. اما جوانان آخر خطی اعتیاد که در برج های شمال شهر مواد مصرف می کنند و حتی به علت خودکشی و آسیب های اعتیاد جان می بازند، از نظرها مخفی می مانند. پس کارشناسان رسانه، نباید باورهای مرسوم و غلط در میان عوام را دامن بزنند، بلکه باید این باورها را بشناسند و آنها را اصلاح کنند.
این مسئله با به کارگیری مشاوران تخصصی و کارآزموده در حوزه تهیه و تولید مجموعه های اعتیاد تا حدود زیادی برطرف می شود و حداقل چند مورد تجربه ساخت برنامه های پیشگیرانه این تجربه را تایید کرده است.محور ششم، ارزش یابی از محتویات تولید شده است. متأسفانه هیچ یک از تولیدات رسانه ای تاکنون در پیمانه تحقیق، میزان اثربخشی خود را نشان نداده اند. مجموعه های تولیدی در مقطعی از زمان پخش شده اند و پایان یافته اند، اما هیچ کس از اثربخشی و یا تاثیرات مثبت و منفی اجتماعی آنها مطلع نشده است. آیا این مجموعه مورد پسند مخاطبان خود بوده است؟ آیا این مجموعه نظر کارشناسی را انتقال داده است؟ آیا توانسته ایم نگرش های به اعتیاد را تغییر دهیم؟
البته مباحث پیشگیرانه خصوصاً پیام ها و باورهایی که باید نزد مخاطبان عام جامعه تغییر یابد، بسیار زیاد است و در این چند خط نمی گنجد، اما سایر مباحث از جمله نحوه بکارگیری چهره های مثبت یا منفی سینمایی، پردازش داستان و شخصیت پردازی معتاد به منظور تغییر نگرش مخاطبان، از سایر مباحث تخصصی است که باید توسط کارشناسان مورد توجه واقع شود
نوسنده: دکتر هومان نارنجی ها
منبع: وب سایت کنگره 60