معناي زندگي تنها در اين زمان نيست كه روان‌شناسان مثبت‌گرا، شادماني و بهزيستي رواني را محور بررسي‌ها و پژوهش‌هاي علمي خود قرار داده‌اند و آن را در متن كتاب‌هاي درسي دانشگاهي آورده‌اند؛ بلكه اين حالت و صفت كيميامانند، مطلوب همه انسان‌ها در طول تاريخ بوده است.
سليگمن روان‌شناس برجستة معاصر و پيشگام روان‌شناسي مثبت‌گرا، شادي (Happiness) را به دوگونة پايدار و ناپايدار تقسيم مي‌كند و از شادي پايدار كه آن را شادي اصيل هم ناميده است، به عنوان مهم‌ترين حق آدمي ياد مي‌كند كه هم خود او و هم برنامه‌ريزان جامعه بايد براي تحقق آن تلاش فراوان و فراگير نمايند. در فرهنگ اسلامي نزديك‌ترين معادل اين شادي اصيل «سعادت» است. انسان سعادتمند، دروني آرام و خاطري آسوده دارد. برخوردهاي او با ديگران سازنده و آرامبخش است. با نوآوري و آفرينندگي به بي‌كرانه‌هاي رشد و معنويت پر مي‌كشد و با خيرخواهي و مهرباني به همنوعان خود ياري و بركت مي‌رساند. آموزه‌هاي روشن اسلامي، تندرستي، رفاه مادي، مسكن مناسب، شغل ثابت، ازدواج موفق، همسر سازگار و ديندار، فرزندان مهربان و شايسته و دوستان خوب و وفادار را از مهم‌ترين عوامل خوشبختي معرفي مي‌كنند.
از نظر پيشوايان گران‌قدر اسلامي، خوشبخت كسي نيست كه با ادعاي توجه به خدا و معنويت، از دنيا كناره گيرد و خواسته يا ناخواسته خود را در غرقاب مشكلات زندگي بيندازد. پر واضح است كه برخورداري از مواهب مادي نيز آدمي را كامروا و شادكام نمي‌سازد. ايمان و عشق به خداوند و وابسته نبودن به دنيا و مظاهر آن ـ در عين بهره‌برداري مناسب از آنها ـ آرامش، سرزندگي و بارآوري را به ارمغان مي‌آورد و اين همان زهدي است كه در گفتار و كردار و شيوة زندگي امامان بزرگ شيعه جلوه‌گر بوده است. بندة واقعي حضرت حق، تنها بر آستان او سر مي‌سايد و در راحتي و رنجِ حيات به او پناه مي‌برد و از او ياري مي‌جويد و اگر در گذر از پيچ و خم زندگي به او آسيب و مصيبتي برسد، با آنكه غمگين و دردمند مي‌شود، اما به كنج افسردگي و نااميدي نمي‌خزد. نمونة بارز چنين بندگان زاهد خدا، قيصر امين‌پور بود. او در 48 سالگي بعد از تحمل نه سال درد و بيماري از دنيا رفت و جوانمرگ‌ شد؛ اما نه جوانمرگي كه بي‌مهري و ناسپاسيِ اين و آن بر او تأثير بگذارد و از سرزندگي و آفرينندگي بازش دارد. نگاهي گذرا به "دستور زبان عشق"، كه در بردارندة آخرين سروده‌هاي او در سال‌هايي است كه يا در بستر بيماري افتاده بود و يا در درمانگاه‌ها و مطب‌ها به دنبال بهبود و تيمار جسم خود بود، مي‌رساند كه روح بلند او جسم نحيفش را به كارهاي خارج از توان و عادت وامي‌داشت.
به باد حادثه بالم اگر شكست، چه باك
خوشا پريدنِ با اين شكسته بالي‌هادرد تو به جان خريدم و دم نزدم
درمان تو را نديدم و دم نزدم
از حرمت درد تو نناليدم هيچ
آهسته لبي گَزيدم و دم نزدم
خوشبختي راستين و شادكامي اصيل، تنها با عشق و ايمان به سرچشمه همه خوبي‌ها و زيبايي‌ها پيدا مي‌شود و اينچنين عشقي زماني به دست مي‌آيد كه انسان از همه متعلقات و تعيّنات رها شود و خودِ واقعي را در پيوند با خدا بيابد زيرا «كسي كه بي‌خداست پس خودش نيست». زندگي بي‌عشق از نظر قيصر "جان كندن"، "لبي بي‌خنده"، "هبوطي دانم" و دوزخ هر دو سراست: "آن كه عاشق نيست هم اينجا، هم آنجا دوزخي است".
قيصر پاسدار سنّت و پيام‌آور نوآوري بود. به سنّت ژرف و ديرپاي اسلامي، هم آگاهي و هم باور داشت و عرفان نظري را با حكمت عملي در وجود و منش خود آميخته بود. با رنگي پريده و چشماني پف كرده از آسيب‌هاي شديد جسمي، خرسند و شادان مي‌سرود:
«امروز چقدر با تو زيبا شده‌ام » زيرا :
«در موج بنفش، عطر گل مي‌بينم موسيقي لبخند خدا را، آبي»
سرانجام روح بلند او پس از رسيدن به كمال، قفس تن را رها كرد و او را به آرزويش كه مي‌گفت:
«بيا بال و پر ما را بياموز
به قدر يك قفس پرواز پرواز»، رساند.
آري؛
«در بند خويش بودن معناي عشق نيست
چونان‌كه زنده بودن، معناي زندگي»

منبع: