با سلام
7 سال پیش ازدواج کردم و 2 فرزند دارم تا 2 سال بعد از ازدواج به دلیل دانشجو بودن در شهر خودم جدا از همسرم زندگی می کردم بعد از اتمام درسم در شهر محل کار همسرم مستقر شدم مدتی بعد متوجه شدم که شوهرم چون قبل از ازدواج فردی را دوست داشته و به او نرسیده است از همان زمان با دخترهای زیادی مسیج بازی میکرده حضور من در زندگی همسرم هیچ فایده ای برای ترک کارهایش نداشت بارها بینمان اختلاف افتاد ولی قانع ام می کرد صبر کنم فراموش می شود بارها از او خواستم تا اگر مشکلی از سمت من می بیند به من تذکر دهد ولی میگفت تو خیلی خوب و کاملی و من هیچ مشکلی با تو ندارم فقط عقده ای در وجودم است که به این وسیله تخلیه میکنم با مهربانی با او وارد عمل شدم ولی فایده ای نداشت بعد از چند ماه انتقالی شوهرم به شهر خودمان آمد امیدوار بودم کارهایش به اتمام برسد ولی چند ماه گذشته متوجه شدم قضیه مسیج بازی اش با دختری 17 ساله جدی شده و قصد ازدواج دارد هرچه با او صحبت کردم فایده نداشت و اصرار فراوان داشت اگر دوستش دارم باید به او ثابت کنم و رضایت بدهم و همراهیش در خواستگاری بکنم با قهر با محبت وارد شدم مصمم بر حرفش بود مجبور شدم قضیه را با خانواده اش درمیان بگذارم به هر حال به هر بدبختی بود این قضیه با مخالفت خانواده دختر با وجود ی که شوهرم خرج بسیاری برایش کرده بود خوشبختانه تمام شد ولی شوهرم دیگر عصبی تر شد و کارهایش فقط زدن مسیج معمولی به دخترها نبود دیگر نه نماز می خواند نه در جلسات روضه و مسجد حضور می یابد فقط زمانی که در منزل است تا سحر با یکی ازدخترهای مفسد مسیج بازی میکند و خرجش را می دهد و دختر هم در قبالش عکس های مبتذل خود را برایش می فرستد و به این وسیله پشت تلفن هم را ارضا می کنند بارها به دختر از شماره ای دیگر مسیج زدم و تهدیدش کردم که کارهایش را رو میکنم ولی برایش اصلا مهم نیست تمام پیام های من را به شوهرم اطلاع می دهد و شوهرم چون می داند کسی جز من شماره اش را ندارد با من بحث می کند نمی دانم چه کار کنم از عاقبت کارهایش می ترسم تو رو خدا راهنماییم کنیند بدجور به بن بست رسیدم