با سلام،
مستقیما میرم سر اصل مطلب که وقت کسی را بیش از حد نگیرم. چندین سال پیش با دختری از راه دور آشنا شدم و بعد از مدتی که به هم علاقمند شدیم با خانوادهام رفتم خواستگاری. اینو رو هم اضافه کنم که من خارج از ایران زندگی میکنم و بد از ۲۰ سال اومدم ایران فقط به خاطر این موضوع. پدر دختر خانوم در صورتی راضی میشد که من اول تو ایران برای دختر خانوم یک خونه بخرم. خوب من نمیتونستم و تازه من اینجا که هستم خونه دارم و قرار نبود بیام ایران زندگی کنم. خلاصه خانواده دختر خانوم راضی نشدند. بعد از این ماجرا من هنوز که ایران بودم این دختر خانوم به من زنگ میزد و ناراحت بود و گریه میکرد که من ولش نکنم و یه جوری درست میشه. منم که راستش قصد اینو نداشتم که کسی دیگر رو پیدا کنم پس بعد از اصرار این خانوم راضی شدم که صبر کنم.
از این جریان الان سالها میگذره. من چند بار دیگه با این دختر خانوم تو کشورهای دیگه مسافرت رفتم با خرج خودم. البته بد فکر نکنید من به رابطه جنسی قبل از ازدواج اعتقاد ندارم. نمیگم مذهبی هستم ولی به دلایلی خودم دوست ندارم چون اعتقاد دارم رابطه جنسی آدم رو شدیدا به هم وابسته میکنه و من نمیخواستم بدون اینکه مطمئن بشم به ازدواج این کارو در حق خودم و این دختر خانوم بکنم. در ثانی، فرهنگ داخل ایران با خارج فرق میکنه و داشتن رابطه جنسی برای دختر خانوما میتونه شدیدا تو ایران بد باشه. بگذریم، خواستم کوتاه داستان منو این خانومو بدونید.اینجا که من هستم، میشه برای کسی که باهاش قصد ازدواج دارید تقاضای ویزا بکنید (ویزا نامزدی) و اگر قبول بشه به طرف ۳ ماه ویزا میدان که بیاد اینجا و اگه شد ازدواج کنند و اگه نه که بعد از ۳ ماه باید از کشور خارج بشه. من این اقدام رو برای این دختر خانوم کرده بودم و تصویب هم شده بود. حالا تصمیم گرفته که بیاد اینجا ولی نه برای ازدواج بلکه برای دیدن و بعد از ۳ ماه برگرده. الان داره تو ایران تحصیل میکنه و قصد داره ادامه بده. اینو هم باید اضافه کنم که سن هر دوی ما کم نیست. خانوم تقریبا ۳۰ سال و من ۱۰ سال بزرگتر. مشکل اصلی من الان اینه که من با برادرم یه خونه مشترک داریم (۲ طبقه) و اون که از من ۳ سال کوچیکتره خیلی مخالف این کار من هست. میگه که من با این کار به خودم یه ضربه روحی بزرگی خواهم زد و اینو با بقیه خانواده هم در میون گذشته (خواهرم و مادرم). مادرم که شدیدا مخالفه و بد جوری با من جرو بحث میکنه (به همراه گریه و زاری البته). هر چی من میگم که من سنم کم نیست و این تصمیم خودمه تو گوششون نمیره. من خودم ولی دلم میخواد که این دختر خانوم بیاد حتا اگه برای مسافرت باشه و انتظاری بیشتر از این ندارم. پیش خودم میگم که بعد از این همه سال این کار کوچیکی هست که من میتونم براش بکنم با در نظر به اینکه اونم تو خانواده سخت در فشار و حال روحی خوبی نداره. آخه خانوادش مخالف درس خوندنش هستند و اصرار دارن که باید ازدواج کنه چون سنش رفته بالا.
آیا به نظر شما من دارم کار اشتباهی میکنم؟ هزینه سفر، خرج اضافه اینجا و غیر ه به کنار، آیا این کار منطقی و درستی در حق هر دو ما هست؟ از وقتی که برنامه ریختیم که بیاد اینجا خیلی روحیش بهتر شده و خوشحاله ولی خوب من اینجا باید در گیر این بحثهای خانواده نیز باشم. از همه چیز گذشته، چرا خانوادههای ایرانی اینو درک نمیکنند که یه مرد ۴۰ ساله خودش میتونه برای زندگیش تصمیم بگیر حتا اگر تصمیمش غلط باشه؟ امیدوارم به کسی بر نخوره ولی این حقیقته.خوشحال میشم هر کی نظرشو اینجا بگه و از همه مهمتر اگر این نظر از طرف یک کارشناس روانشناس باشه.
با تشکر،
فرهاد