این روزها بحران هویت به معضلی فراگیر در جوامع مدرن تبدیل شده و ریشه بسیاری از معضلات و مشکلات جوامع انسانی در این مسئله نهفته است. کافی است دو دقیقه با کسی صحبت کنید. فرقی نمی‌کند راننده تاکسی باشد یا دانشجو یا یک خانم خانه‌دار و یا یک کارگر ساده و... همه با لحنی حق به جانب طوری صحبت می‌کنند و برای نجات دنیا راه‌حل ارائه می‌دهند که انگار کلید تمام مشکلات در دست آنهاست و قرار است یکی از همین روزها دنیا را نجات دهند! اما از همین آدمها اگر بپرسید چقدر خودشان را می‌شناسند و از ماهیت وجودی خود چه می‌دانند احتمالا پاسخ مناسبی نخواهند داشت.

انسانی که خود را نشناخته و هنوز به کم و کاستی‌ها و نقاط قوت و ضعف شخصیت خویش آگاه نیست چطور می‌تواند دیگران را بشناسد؟
امام علي (ع) فرموده است: «به خويشتن نادان مباش؛ زيرا كسي كه خود را نشناسد، هيچ چيز را نمي‌شناسد.»

جاهل بودن نسبت به ارزش‌های واقعی انسان، مبدأ پيدايش فلسفه‌هاي ملحدانه و بدبينانه است. بنابراين، شناخت نفس انساني وسيله‌اي است براي بزرگداشت او و ارزش نهادن به انسان‌های دیگر و اجتماعات بشریت.

كسي كه مي‌خواهد در اجتماع از موقعيت مناسبي برخوردار باشد و با ديگران ارتباط خوبي برقرار كند بايد اول باورهایي كه از خود دارد را بررسي كند و اگر نقصي دارد در پي اصلاح آن بر آيد؛ زيرا فردی که باورهاي اشتباه در مورد خود دارد، روش‌هاي نادرستی را برای ارتباط با خويشتن برمی‌گزیند. افرادی که از اعتماد به نفس پایینی برخوردارند و به توانایی‌های خویش واقف نیستند، عزت نفس را به کلی از دست داده و مدام در حال تحقیر خود هستند و به تبع این احساس بد، مدام دچار خشم و ناخشنودی از خود و زمین و زمان هستند. اين افراد با داشتن چنين باورهايی، روش‌هايی كه براي ارتباط با خویشتن و در مقابله با مشكلات زندگي خود بر مي‌گزينند – از آنجا که خود را درست نشناخته و خود باور نيستند - چيزي جز تفكر آرزومندانه و سرزنش نخواهد بود و هنگامي كه نتوانند مشكلات زندگي خود را حل كنند روشي را هم كه براي ارتباط با ديگران در پيش مي‌گيرند عبارت است از بدبيني به ديگران، افسردگي، اضطراب و در نتيجه مشكل در همنوايي با ديگران.

بنابراين همان‌گونه كه ابوعلي سينا اعتقاد دارد، باید عمل نمود:
«بايد اول خود را اصلاح کرد تا بتوان در مقابل با مشكلات پيروز شد و در ارتباط با جامعه موفق بود.»

«دوست داشتنِ» «خود» مقدمه‌ی دوست داشتن «ديگران» است. فردي كه خود را دوست ندارد نمي‌تواند به ديگران عشق بورزد و تا وقتی کسی خود را به درستی نشناسد چطور می‌تواند به خویشتن عشق بورزد؟ چنین فردی اگر ديگران را دوست داشته باشد، صرفاً در حد «محبت ابزاري» است و نه معنوي و روحاني. بدين معني كه دوستي‌اش با بقیه ابزاري براي منافع و ارضاء نيازهاي خود مي‌باشد. فردي كه هنر «خود بودن» را تجربه نكرده است نمي‌تواند هويت ديگران را نيز دريابد و هيچ‌گاه از ثبات و يكپارچگي شخصيت بر خوردار نيست و آن‌كس كه ديگران را درك نكند قادر به درک هويت خود نخواهد بود.

آنكس كه بتواند خود را آن‌گونه كه «هست» درك كند؛ بپذيرد و دوست داشته باشد ناگزير خود خيالي، خود دروغين و خود نقاب‌دار خويش را به كناري مي‌نهد و از نشان دادن خود واقعی‌اش به دیگران ابایی ندارد. چرا که نیازی به نقش بازی کردن و مخفی کردن هویت واقعی‌اش از دیگران نمی‌بیند.

نتيجه‌ی هنر خودبودن، عبارت است از: احساس امنيت و آرامش خاطر، احترام به خود و ديگران، مسئوليت‌پذيري و تعهد، اخلاص و سادگی و نهايتاً خوديابي و خودسازي که ثمره‌ی اين نوع خوديابي، ظهور عشق‌ورزي و هنر دوست داشتن خود و ديگران است.

ای کاش به جای اینکه مدام برای بشریت نسخه بپیچیم، کمی درباره خودمان فکر می‌کردیم. شاید پاسخ مناسبی برای این سوال ابدی و ازلی بشریت می یافتیم. اینکه: «من کی هستم؟»



با نگاهی به: مجموعه چهارجلدی اکسیر/ از تولیدات موسسه خدمات مشاوره‌ای جوانان، پژوهش‌های اجتماعی آستان قدس رضوی

تکتم حسین‌پور

منبع: