-
2013_04_11, 20:33
بالا |
پست 1
قسمت اول ((الف))
احساس sensation
- از ديدگاه نظري ، ساده ترين تجربه حسي (آگاهي آني ) كه در اثر تحريك يكي از در يافت كنندگان به وجود مي آيد .
- فرآيند يك دريافت كننده كه به مرحله كسب معني ، نرسيده است .
- واكنش دستگاه هاي حسي يا حواس نسبت به محركي كه از راه اعصاب حسي به مغز انتقال مي يابد .
(ساعتچي ، 1377)
احساسات feelings sentiments/
هر چند ارائه يك معني دقيق براي اين اصطلاح مشكل است ، اما مي توان گفت معني آن در كلي ترين حالت تجربه كردن حس كردن ، يا داشتن نوعي فرآيند هشيار مي باشد. معاني خاص تر آن عبارتند از 1) اثر حسي ، يا احساساتي نظير گرما يا درد 2)حالتهاي عاطفي مثل احساس خوب بودن ، احساس افسردگي و . . . 3) يكي از ابعاد هيجان . . . 4) اعتقاد مثل احساس مبهم درباره چيزي كه با هيچ دليل و شاهد واقعي حمايت نمي شود .
هر چند مطابق علم صرف و نحو اصطلاح (sentiment) از كلمه حس كردن گرفته شده اما به معني وسيعتري به كار مي رود حس كردن يك حالت پيچيده است كه بر پايه احساس يك فرد نسبت به بعضي موقعيتها، اشخاص، عقايد و افكار و نظاير آن ، وجود مي آيد . يك احساس ،كلي تر و پيچيده تر از يك نگرش يا قضاوت است ، يعني يك احساس خاص بيش از يك حالت عاطفي است و در آن معني ضمن عمل نيز وجود دارد براي مثال فردي كه داراي احساسات قوي وطن دوستي است ، احتمال دارد با شدت از وطن خود در مقابل دشمن مهاجم ، دفاع كند.
(ساعتچي ، 1377)
احساس حقارت Inferiority feeling
نگرش منفي و انتقاد آميز نسبت به خود. در واقع اين اصطلاح براي كاربرد روزمره مردم عامي در اشاره به هر نوع احساس بي كفايي و حقارت است . و آدلر به وجود چنين احساسهايي در كودك اشاره دارد . (شو تز ، 1987)
احساس گناه (بي ارزشي ) sin feelings
احساس بي ارزشي اغلب با احساس گناه عميق همراه است فرد احساس شكستهاي گذشته و حال خود را بزرگ مي نمايد و به نظر مي رسد كه محيط اطراف را براي شاهد ادعاي خود غور و بررسي مي كند و هر گونه نقص و نارسائي را به خود نسبت مي دهد. (آزاد ، 1375)
اختلال اسكيزو فر نيا يي schizophrenia disorder
گروهي از اختلالها با ويژگي هاي فقدان تماس با واقعيت ، پريشا نيهاي بارز انديشه و ادراك و رفتار عجيب و غريب. (هيلگارد و اتكينسون ، 1983)
اختلال اضطرابي Anxiety disorder
يك اختلال اضطرابي كه مشخصه عمده آن تنش وبيمناكي حتمي است . ممكن است با نشانه هاي بدني مانند تپش قلب، احساس خستگي ، اختلال خواب ، سر گيجه نيز همراه باشد . (هيلگارد و اتكينسون ، 1983)
اختلال اضطراب فراگير Generalized anxiety diso rder
اشخاصي كه اين اختلال راتجربه كرده اند معمولاً به رو شني نمي دانند كه چرا مي ترسند . نشانة اصلي اين اختلال اضطراب است و به اين دليل فراگير ناميده مي شود كه با محرك يا رويداد بخصوص فرا خوانده نمي شود . بلكه در موقعيتهايي گوناگون رخ مي دهد. به نظر مي رسد كه اين گونه اضطراب كمتر وابستة رويدادهاي بروني است و بيشتر در احساسات و تعارضهاي دروني شخص ريشه دارد. (هيلگارد و اتكينسون ، 1983)
اختلال خلقي Disorder Temperamental
اختلالهاي خلقي به سه گروه اختلالهاي افسرده وار ( يك قطبي ) ، اختلالهاي دو قطبي و دو اختلال مبتني بر علت شناسي («اختلال خلقي ناشي از يك شرط طبي عمومي » و «اختلال خلقي ناشي از مصرف مواد ») تقسيم شده اند كه هر يك از آنها نيز داراي مجموعه هايي هستند.
اختلال خلقي تك قطبي Polar temperame ntal disorder
اختلال خلقي ويژگي اصلي اختلالهاي عاطفي است ، افرادي كه اختلال خلقي تك قطبي دارند ، آشفتگي هيجاني آنها به يك حالت است و دائماً در حالت افسردگي به سر مي برند . ( آزاد ، 1375 )
اختلال خلقي دو قطبي Bipolar Temperament Disorder
اختلال دو قطبي ، بر اساس نامي كه براي آن انتخاب شده، هم شامل حمله هاي افسردگي است و هم حمله هاي ما نيايي (شيدائي). به طور معمول ، اختلال دو قطبي در آغاز به صورت حملة مانيايي آشكار مي شود حمله هاي بعدي ،ممكن است كه به شكل الگوهاي گوناگوني رخ بنمايد . امكان دارد كه پس از حمله هاي مانيايي يك دورة طبيعي باشد ، به دنبال آن يك حمله افسردگي، سپس يك دورة طبيعي ،وبه همين ترتيب . (آزاد ، 1375 )
اختلال رواني فيزيولوژيكي Psychophysiological Disorder
آسيب شناسي جسمي و صدمه واقعي به بافت كه ناشي از برانگيختگي مستمر هيجاني بدن در دورههاي فشار رواني تحمل شده است. (سارا سون ، 1378)
اختلال شخصيت Personality Disorder/ Personality Disturbance
الگوي پايدار عادت گونه وانعطاف ناپذير رفتار يا منش كه قدرت سازگاري شخص را به شدت محدود ميسازد. در اغلب موارد جامعه اين گونه رفتار ها را نا سازگار به حساب مي آورد در حالي كه از نظر خود شخص چنين نيست . ( هيلگارد واتكينسون ،1983)
اختلال هراس Phobic disorder
هراسها ، ترسهاي غير منطقي از اشيا و موقعيتهاي خاص هستند . وبر خلاف نگرانيهاي مبهمي كه در اختلالهاي اضطراب فراگير ديده مي شود در اختلالهاي هراس ، ترسها كاملا اختصاصي هستند . وقتي كسي ترس شديدي در برابر محرك يا موقعيتي نشان مي دهد كه ديگران آن را خطرناك نمي دانند ، مي گوييم اين شخص دچار هراس (فوبي) است . ( هيلگارد واتكينسون ،1983)
اخلاق Morality
در زبان معمولي مي توان معاني متعددي را براي اصطلاح اخلاق مشخص نمود، مثلاً از لحاظ تاريخي اخلاق به روابط انساني مربوط بوده و كاربرد آن در آسايش و خير و صلاح عامه جستجو مي شده است .
از ديدگاه تعليم و تربيت و روانشناسي، رشد اخلاقي جرياني است كه شامل تغيير شكل ساختار شناختي بوده و با رشد شناختي فرد همراه با دگر گونيها و غناي محيط فرهنگي او بستگي دارد. در اخلاق مي توان سه قسمت مهم را شناسايي كرد.الف)شناخت ب) احساس ج)رفتار
شناخت شامل ارزشها و قضاوتها ست . احساس ارتباط مستقيم با تقصير و گناه دارد در حالي كه قسمت سوم يعني رفتارهاي اجتماعي ( نظر مشاركت كردن و. . .) مقاومت در براي اعمال و سوسه انگيز (نظير خود داري از دروغ و. . . ) را تشكيل مي دهد. (كيا ي ، 1370)
ادراك Perceotion
فرايندي كه توسط آن اطلاعات حسي سازمان داده مي شود و يكپارچه مي گردند و معناي داده هاي ورودي تفسير مي شو ند و نهايتاً پاسخ حركتي صورت بندي مي گردد ادراك مي باشد ، اساساً ادراك فرايندي سازمان يافته است و تجارب گذشته در اين فرايند نقش هدايت كننده ا ي دارد. فرايند ادراك با كشف ، تغير ، باز شناسي و تشخيص اطلاعات ورودي براي تفسير سر و كار دارد . سپس اطلاعات موجود معني مي شوند. ادراك ، جزء مهمي از رفتار حركتي است زيرا ياد گيري حركتي پيچيده و عملكرد آن نياز به كار كرد ادراك دارد. اجزاء ادراك را در زير مشاهده مي كنيد:
1 – Detection: رديابي، كشف، بازيابي، بازرسي، اكتشاف
2-Discrimination: تميز ، افتراق
3-Recognition: بازشناسي
4- Identification: شناسايي، همانند سازي
ادراك فرايند سازمان دادن و معنا دادن به درون دادهاي حسي است . از اين رو به عنوان راهنماي رفتار از كاركرد مفيدي بر خوردار است. در حقيقت ، رفتار به نحو گسترده ا ي به برداشت از جهان اطراف وابسته است ، ادراك كمك مي كند تا پاسخهايي كه مي دهيم تعين شود . رفتار حركتي موثر و كار آمد كاملاً وابسته به ادراك است. (سيج ، 1378)
ارزش Value
يك هدف اجتماعي كه دست يافتن به آن مطلوب است . مجموعه كم و بيش مر بوط ارزشها كه رفتار و سلوك شخص را تنظيم مي كند بدون اينكه خودش بدان آگاه باشد. (شعاري نژاد ، 1364)
ارزشهاي اجتماعي Social values
مقيا سهاي كه از طرف يك جامعه به عنوان ملاك ارزيابي افكار ، هدفها و اعمال افراد يا گروهها پذيرفته شده اند و اساس ، پاداشها و كيفر ها مي باشد. (شعاري نژاد ، 1364)
اريكسون Erikson.E.
اريك اريكسون روانكاو نظريه پردازي بود كه در عقايد فرويد در مورد مراحل رشد تجديد نظر اساسي كرد . اريكسون معتقد بود كه فرويد به تغييرات رشدي بيش از حد تاكيد مي كند و به اهميت تجارب كودك در جريان پرورش يافتن و روابط اجتماعي و عوامل فر هنگي موثر در رشد «خود» كم توجهي مي كند . اريكسون در عين حال معتقد بود كه تغييرات عمده رشدي بعد از دوران كودكي واقع مي شود . به همين دليل مجمموعه اي از هشت مرحله رشد را مطرح كرد . كه تمام دوران زندگي را در بر مي كيرد.
هر مرحله با يك تكليف يا بحران رشدي شخص مي شود كه مشخص بايد آن را از سر بگذارند تا بتواند مطابق با الگوي رشد سالمي به زندگي ادامه دهد . مساله مهم در مرحله اول ايجاد اعتماد است . اريكسون معتقد بود كه نوزادان در صورتي كه دنياي پيرامونشان با ثبات و قابل پيش بيني باشد غذايشان را خورده با شند ، جاي گرم و راحتي داشته باشند احساس اعتماد مي كنند.
مرحله دوم : مرحله تضاد بين رشد استقلال رأي با رشد تر ديد و شرم است. در دوران نو پايي كودكان مي كوشند تا استقلالي بيا بند . آنان «نه» مي گويند و مي توانند هر جا كه بخواهند راه بروند وبدوند . اريكسون معتقد بود كه اين مساله اهميت دارد كه به كودكان در اين دوران استقلال راي بدهيم و با آنان تند و پر خاشگر نباشيم. والديني كه فرزندان خود را به دليل رفتار نادرست دچار شرمزدگي مي كنند ممكن است باعث شوند كه او در مورد مستقل بودن خود دچار احساس ترديد و دودلي شود.
مرحله سوم : مرحله تضاد بين احساس ابتكار و گناه است . كودكان در اواسط دوران كودكي نياز دارند تا تضاد بين كارايي و احساس حقارت را حل كنند . آنان وارد مدرسه مي شوند ، تكاليفي را انجام مي دهند و مهارتهاي جديدي كسب مي كنند . موفقيت و احساس كفايت اهميت مي يابد كودكي كه هيچ توانايي خاصي ندارد،يا به كرات با شكست مواجه مي شود ممكن است شديداً احساس حقارت كند.
عمده ترين تضاد در دوران نوجواني تضاد بين هويت يابي در برابر سر در گمي نقش است . بسياري از عناصر هويت دوران كودكي در نوجوان تثبيت مي شود و در عين حال هويتي شخصي و شغلي كسب مي كند.عدم توانايي در حل اين تضاد ممكن است منجر به سر در گمي نقش يا هويت شود.
در اوايل بزرگسالي فرد با تضاد بين صميميت ، در برابر كناره جويي روبه رو است . انسان نياز دارد تا روابط شخصي و طولاني مدتي با ديگران بر قرار كند. كسي كه نمي تواند چنين روابطي برقرار كند . ممكن است از لحاظ رواني از ديگران كناره جويي كند و فقط روابط اجتماعي سطحي با ديگران بر قرار كند.
تضاد در اواسط دوران بزرگسالي زايندگي در برابرخود فرو رفتگي است . يكي از انواع زايندگي بچه دار شدن است ولي در عين حال توليد كننده و خلاق بودن در كار يا ساير فعاليت ها نيز اهميت دارد . به نظر اريكسون بزرگسال بدون احساس مولد بودن در خود فرو مي رود.
آخرين تضاد ،كمال خود در برابر نوميدي است ،كساني كه خود آنان به حد كمال رشد كرده احساس معنا و نظم در زندگي مي كنند. زماني ياس در اين مرحله غالب مي شود كه افراد از مرگ بتر سند يا اينكه زندگي گذشته خود را رضا يت بخش ندانند. ( يا سايي ،1377)
آزمايش Experiment
درروش آزمايش محقق سعي مي كند با ايجاد تغييري خاص ، نتايج آن را مورد بررسي و مشاهده قرار دهد .
معمولاً در اين روش محقق يك يا چند متغير را انتخاب كرده و با تغيير آنها سعي مي كند اثر اين تغييرات را بر ساير متغير ها مطالعه كند. اصطلاحاً به متغيري كه توسط محقق كنترل شده تا تاثير آن بر متغير ها ي ديگرتعيين شود .متغير مستقل گفته مي شود. در حاليكه متغير يا متغير هايي كه در اثر دگر گوني متغير مستقل دگر گون مي شوند. اصطلاحاً متغير تابع يا وابسته ناميده مي شوند . (احمدي و فراهاني، 1370)
آزمون Test
آزمون عبارت است از وسيله ا ي كه براي سنجيدن ويژگي رواني خاصي به كار گرفته مي شود.
آزمونهاي رواني به چند دسته تقسيم مي شوند.1- آزمونهاي شناختي: آزمونهايي هستند كه ويژگيهاي شناختي را مورد سنجش قرار مي دهند2- آزمونهاي هوشي : نمونه ا ي از آزمونهاي شناختي به شمار مي آيند 3- آزمونهاي شخصيتي: آزمونهايي هستند كه ويژگي هاي شخصيتي افراد را مورد سنجش قرار مي دهند .4- آزمونهاي پيشرفت تحصيلي : آزمونهايي هستند كه پيشرفت تحصيلي دانش آموزان را مي سنجند. (احمدي و فراهاني ، 1370)
آزمون هاي استعداد ( آزمون پيشرفت): Aptitude tests/ Achivement tests
آزمونهايي هستند كه از روند ياد گيري يا پيشرفت موفقيت يك فرد در انجام يك وظيفه خاص ارزشيابي مي كنند بدون اينكه به زمينه هاي وراثتي آن توجه شود. (نظري ، 1381)
آزمونهاي آماري Statistical tests/
آزمونهاي آماري عبارتند از روشهايي كه به منظور بررسي ميزان اعتبار داده ها در بر آوردهاي آماري مورد استفاده قرار مي گيرند به بيان ديگر آزمونهاي آماري نشان مي دهد كه خطاي اندازه گيري در داده ها آماري چقدر است . (شريفي و نجفي زند ،1376)
آزمون بالا نس وزنه ها Weights Balancing test
براي تجسم اين وسيله به شرح مختصري از آن مي پردازيم . اهرمي را در نظر بگيريد كه در دو بازوي هم اندازه خود چهار ميخ چوبي دارد كه فواصل ميان آنها نيز با يكديگر برابر است. ضمناً وزنه هايي حلقه اي شكل را مي توان بر روي اين ميخ هاي چوبي به هر تعداد قرار داد . آزمايشگر مي تواند در صورت تمايل با كشيدن يك زبانه هر دو بازوي اهرم را آزاد كند . بدين ترتيب ، پس از رها شدن زبانه هر طرف اهرم كه سنگين تر باشد، بازوي اهرم به همان سمت متمايل خواهد شد . در اين مسئله تعادل اهرم به دو عامل بستگي دارد. يكي تعداد وزنه هاي روي هر دو بازو و ديگري فاصله وزنه ها از مركزثقل. وقتي در مورد چگونگي تعادل اهرم ، از كودكان سؤال مي شود، آنها به يكي از چهار قاعده زير استفاده مي كنند :
قاعده 1 :كودك يا نوجوان تنها به تعداد وزنه ها توجه مي كند و نتيجه مي گيرد بازويي كه تعدادوزنه هاي بيشتري دارد ، به سمت پايين متمايل خواهد شد . بنا بر اين ، اگر تعداد وزنه ها در هر دو بازو يكسان باشد او پيش بيني مي كند كه با آزاد شدن دستگاه اهرم به حالت تعادل مي ايستد .
قاعده 2: كودك يا نوجوان توجه بيشتري به وزنه ها نشان مي دهد و پيش بيني مي كند بازويي كه وزن بيشتري دارد ، به سمت پايين متمايل خواهد شد . در صورتي كه تعداد وزنه ها در هر دو بازو برابر باشد كودك به فاصله وزنه ها از مركز ثقل توجه مي كند .
قاعده 3: كودك يا نوجوان براي بيان پيش بيني خود ، هم به وزن و هم به فاصله توجه مي كند، ولي اگر يك بازو داراي وزنه هاي بيشتري باشد و وزنه هاي بازوي ديگر فاصله زياد تري از مركز ثقل داشته باشد كودك دچار تضاد مي شود و پيش بيني خود را صرفاً به صورت يك حدس احتمالي بيان مي كند .
قاعده4: كودك يا نوجوان همزمان به وزن و فاصله توجه مي كند و بدين ترتيب به يك اصل مهم پي برده است ،نيرو گشتاوري هر دو بازو تابعي از حاصل ضرب وزن در فاصله نسبت به مركز ثقل است. ( احدي و جمهري ، 1378)
آزمون هاي غير كلامي: Nonverbal test / Nonlanguage test
آزمون هايي هستند كه از زبان گفتاري يا نوشتاري براي بيان مقصود استفاده نمي كنند . ( نظري ، 1381)
استدلال Reasoning
به فرآيند قانونمند داوري درباره تصديقها استدلال گفته مي شود . افراد به هنگام استدلال از اطلاعاتي استفاده مي كنند كه صدقشان براي آنها معلوم يا مفروض است. معمولاً ميان استدلال قياسي و استقرايي تفكيك قائل مي شوند.(براي اطلاعات بيشتر به استدلال استقرايي و قياسي مراجعه شود). ( آيسنك ، 1944 )
استدلال استقرايي Imductive reasoning
برخي اوقات به استدلال استقرايي استدلال «به سمت بالا» گفته مي شود،يا از جزء به كل . براي مثال اگر بدانيم كه زمستان در تورنتو ، كالگاري، ساسكاچوان ،كه شهر هاي كانادا هستند سرد است مي توانيم بر اين اساس به اين تصميم برسيم كه زمستان در كانادا سرد است .
وقتي ما از طريق قياس استدلال مي كنيم مي توانيم درباره درستي نتيجه آن مطمئن باشيم. اما وقتي افراد به طريق اسقراء استدلال مي كنند ، درباره احتمال نتيجه به داوري مي نشينند.بيشتر دانسته هاي ما درباره جهان از طريق استدلال استقرايي فرا گرفته شده است . (آيسنك ، 1944)
استدلال قيا سي Deductive reasoning/ Syllogistic reasoning
به استدلال قياسي بعضا استدلال ((به سمت پايين)) يا از كل به جزء نيز گفته مي شود .
فرآيند استدلال قياسي با مجموعه اي از عبارتها كه مقدمه ناميده مي شود شروع مي شود و از آن مقدمه براي استنتاج عبارت ديگري استفاده مي شود كه در صورت درستي نتيجه نام دارد. ( آيسنك ، 1944)
استروژن Estrogen
گناد هاي جنسي ماده يا تخمدانها (Ovaries)در بخش بالاي لگن خاصره در دو طرف ستون فقرات جاي دارند و وظيفه شان ساختن سلولهاي جنسي و هورمون استروژن است.
استروژن علاوه بر آماده سازي جنسي يك رشته دگر گونيهاي بدني پديد مي آورد ، مانند بزرگ شدن سينه ، پستانها ، باسن و رويش مو در اطراف زهار . (پارسا ، 1367)
استرس Stress
استرس يا فشار رواني ، مجموع واكنشهاي جسمي ، عاطفي و ذهني است كه ارگانيزم (موجود زنده) در برابر محركهاي خارجي يا داخلي كه بر هم زننده ثبات و اوضاع فيزيولوژيك بدن هستند نشان مي دهد . البته قدري استرس لازمه زندگي ، تلاش و پيشرفت مي باشد اما استرس بيش از حد و فشار رواني ناراحت كننده عامل مشترك بسياري از بيماريهاست . (هيلگارد واتكينسون ، 1983)
حالت استرس وقتي اتفاق مي افتد كه انسانها با رويداد هايي مواجه مي شوند كه آنها را براي بهزيستي رواني و مادي خود خطرناك تلقي مي كنند . در چنين شرايطي از ارگانيسم انتظار مي رود با اين وضعيت سازگاري و انطباق داشته باشد . در استرس ، رويدادهايي كه خطر آفرين تلقي مي شوند ، محركهاي استرس زا نام دارند ، واكنشهاي شخص نسبت به اين رويدادها را استرس مي گويند. بسياري از منابع استرس را عوامل بيروني تشكيل مي دهند ( مانند گرفتاريهاي روزمره، دگر گونيهاي زندگي و …) . ساير منابع استرس را مي توان به عوامل دروني نسبت داد (مثل باورهاي غير منطقي و رفتارتيپ A) . (نظري ، 1381)
استوانه ها و مخرو طها Rods and cones
استوانه ها و مخروطها گيرنده نوري هستند . اگر چه مخروطها را مي توان به علت دارا بودن يك انتهاي فوقاني (قطعه خارجي) مخروطي شكل تشخيص داد . بطور عموم استوانه ها بار يكتر و بلند تر از مخروطها هستند اما اين موضوع هميشه صدق نمي كند در قسمتهاي محيطي شبكيه استوانه ها 2 تا 5 ميكرو متر قطر دارند در حاليكه قطر مخروطها 5 تا 8 ميكرو متر است . در قسمت مركزي شبكيه يعني در لكه زرد قطر مخرو طها فقط 5/1 ميكرو متر است . (گايتون ، 1991)
آسيب مغزي / Brain Damage Brain Injury
اگر به يك مغز سالم بر اثر حادثه يا بيماري آسيب برسد به احتمال زياد عوارض پايداري مانند عقب ماندگي هوشي ، فلج مغزي ، غش يا يك رفتار غير طبيعي به وجود مي آيد. رفتار كودكاني كه گرفتار آسيبهاي مغزي شده اند يكدست نيست ، زيرا نوع كاركرد مغز به محل آسيب و ميزان رشد طبيعي كودك در زمان حادثه بستگي دارد . گاهي آسيبهاي مغزي رفتاري نا آشنا و عجيب و غريب پديد مي آورد. زيرا فرد صدمه ديده ممكن است اشياء را دگر گون ببيند و ادراك كند . در چنين مواردي كودك نخست به جزء توجه مي كند ، سپس به كل آن . چنان كه براي نمونه ، به جاي كت فكر خود را به روي دكمه آن متمركز مي كند. (پارسا ، 1367)
اصل رمز گذاري اختصاصي (اصل زمينه)
Encoding specificity principle
اين اصل يك حكم كلي در مورد ارتباط ميان شرايط رمزگذاري و بازيابي لازم براي به ياد آوردن يك فقره يا رويداد است و بيان مي دارد كه اثر بخشي عمليات رمز گذاري بستگي دارد به نشانه هاي بازيابي ، و توان نشانه ها بر حسب عمليات رمز گذاري تغيير مي يابد .
اينكه فردي چقدر خوب رويداد يا واقعيتي را به ياد آورد به دو عامل اساسي بستگي دارد : 1) عمليات رمز گذاري آغازين محفوظات حاصل 2) محيط بازيابي يا نشانه هاي باز يابي آتي .اصل رمز گذاري اختصاصي حكم نظري كلي ا ي است در مورد ارتباط ميان اين دو عامل تعيين كننده در به خاطر آوردن . اين اصل مبتني بر آن است كه عمليات رمز گذاري خاص اعمال شده روي آنچه كه ادراك مي شود ، تعيين مي كند چه چيزي در حافظه ذخيره مي شود ، آنچه كه در حافظه ذخيره مي شود تعيين مي كند چه نشانه هاي بازيابي ا ي در فراهم آوردن دسترسي به آنچه كه ذخيره شده است مؤثرند.
دو واقعيت تجربي نمونه را در نظر بگيريد . اول به سادگي مي توان نشان داد كه همبستگي معنايي نزديكي ميان كلمات شاه و ملكه وجود دارد ولي اينكه شاه به عنوان كلمه نشانه، ياد آوري كلمه مورد نظر پيشتر مطالعه شده «ملكه»را تسهيل مي كند يا نه به طور عمده اي به عمليات رمز گذاري مشخصي بستگي دارد كه در زمان مطالعه «ملكه» اعمال شده است . براي نمونه اگر آزمايش شونده كلمه مقصد «ملكه»را به عنوان عضوي از زوج كلماتي نظير خانم، ملكه ببيند و ملكه را در ارتباط با خانم رمز گذاري كند آنگاه ارائه كلمه شاه در زمان با زيابي ، ياد آوري كلمه «ملكه» را در قياس با حالتي كه هيچ نشانه مشخصي وجود ندارد تسهيل نمي كند . دوم وقتي شخص جمله اي مانند «آن مرد پيا نورا كوك كرده» را شنيده باشد . آنگاه نشانه «چيزي سنگين » فايده اي ندارد . از سوي ديگر وقتي كه «آن مرد پيانورا بلند كرد»جمله اي است كه در ابتدا شنيده شده آنگاه «چيزي سنگين» نشانه عالي است حالي كه «صداي خوب» چنين نيست. (آيسنك ، 1944)
اضطراب Anxiety
مهمترين عاملي كه بر اساس نظريه تحليل رواني علت تمام بيماريهاي رواني محسوب مي شود ، اضطراب است. فرويد اضطراب را (درد رواني) ناميده است. يعني به همان صورت كه اگر بدن دچار زخم ، التهاب و بيماري گردد، اولين نشانه آن به صورت تب ظاهر مي شود . اگر فرد از نظر رواني دچار مساله و مشكل شوداولين نشانه آن به صورت اضطراب جلوه گر مي شود . اضطراب هم علت محسوب مي شود هم معمول يعني علت بسياري از نارا حتيهاي رواني اضطراب است. همچنين هر گاه شخصي با يك مساله و مشكل رواني مواجه گردد كه موجب به هم خوردن تعادل رواني گردد ، احساس اضطراب مي كند فرويد.
اضطراب را به سه نوع تقسيم كرده است الف) اضطراب واقعي هنگامي تجربه مي شود كه شخص با خطرات يا تهديد هاي بيروني مواجه باشد . ب) اضطراب نورتيك ، زماني بروز مي كندكه تكانه هاي نهاد موجب تهديد فرد در برابر قطع كنترل من و ظهور رفتارهايي كه منجر به تنبيه مي خواهند گرديد شوند ج) اضطراب اخلاقي ، وقتي ظاهر مي شود كه فرد عملي بر خلاف وجدان اخلاقي يا ارزشهاي اخلاقي خويش انجام داده يا وقتي در نظر دارد انجام بدهد به اين دليل احساس گناه مي كند . منبع اضطراب هر چه باشد تجربه اي بسيار خطر ناك است و فرد براي آنكه آن را تجربه نكند تقريباً به هر عملي متوسل مي شود.
حالتي بر خلاف ترس كه معمولاً پاسخي است به يك تهديد معلوم و شناخته شده،احساسي است نا مشخص از تشويش و ناراحتي در پاسخ به خطر نا شناخته. اضطراب رواني دروني است و شخص را نسبت به تهديد هاي نا معلوم و مبهم گوش به زنگ و آگاه مي سازد و او را وا مي دارد تا بر عليه آن عملي دفاعي انجام دهد . مكانيزمهاي دفاعي ، تدبير هاي نا خود آگاه «من » هستند كه فرد براي مقابله با اضطراب و حفظ خويش از خطرات آن را به كار مي گيرد. ( آزاد ، 1375)
اعتبار Reliability
منظور از اعتبار ، ثبات نمرات پاسخ دهندگان به آزمون در سنجش هاي مكرر بر روي افراد واحد و همساني دروني ماده سوالات آزمون است . چنانچه آزمون را چند باربا فاصله زماني نه چندان زياد ، مثلاً چند روز يا چند هفته ، بر روي يك فرد اجرا كنيم و هر بار با نمرات متفاوت از دفعه قبل رو به رو شويم در اين صورت خواهيم گفت كه آزمون از اعتبار كافي برخوردار نيست زيرا نمي توان به نتيجه اجراي آن اعتماد كرد . ( ريفي و نجفي زند ، 1376)
اعتياد Narcotism/ Addiction
اعتياد عبارت از حالتي است كه شخص هم از نظر جسماني و هم از نظر رواني به ماده ا ي وابستگي پيدا مي كند. احتياج شديد و اجباري به ادامه مصرف همه روزه آن داشته ، قادر نيست به ميل و اراده خود آن را ترك كند و تحمل او در مقابل مصرف تدريجي دارو بيشتر مي شود. وابستگي به دو صورت رواني و جسماني پيش آمد مي كند.
در وابستگي جسماني ماده به علت نفوذ در داخل سلولهاي بدن و اثر شيميايي آن باعث وابستگي سلولهاي بدن شده و قطع دارو به منزله اين است كه يكي از مواد حياتي سلول را به آن نرسانيم و به همين جهت در مواردي كه دارويي وابستگي جسماني ايجاد مي كند ترك ناگهاني موادبدون جانشين كردن ماده ديگري بجاي آن موجب اختلا لاتي مي شود كه براي بيمار فوق العاده ناراحت كننده است. وابستگي رواني عبارت است از حالتي كه شخص از نظر عاطفي به دارو يا ماده ا ي وابستگي پيدا مي كند و با وجودي كه نتايج سوءآن را مي داند معهذا احتياج دارد كه مصرف آن را ادامه دهد و اين وابستگي باعث مي شود كه شخص معتاد در موقع معيني كه بايد دارو يا ماده مخدر به او برسد به هر نحو كه شده و حتي با وجود خطرات سوء مصرف مواد مخدر بي اختبار به سوي آن كشيده مي شود و براي رسيدن به دارو حاضر به هر اقدامي مي گردد . پيدايش تحمل يعني تمايل شخص به ازدياد مقدار مصرفي دارو ، به اين معني كه مدتي پس از مصرف ماده مخدر شخصنمي تواند مانند ايام شروع از آن لذت ببرد و به همين علت است كه مقدار مصرف داروي معتادين در ابتدا كم است ولي پس از مدتي به تدريج مجبورند كه آنرا زياد كنند و بالاخره به حدي مي رسد كه براي حصول مربوط بايد از مواد مخدر قويتري استفاده كنندو اين مساله علت اعتياد به چندين مواد را در معتادين توجيه مي كند . ( ميلاني فر ، 1374 )
افلا طون Plato
افلاطون بنيانگذار اصلي و پدر فلسفه غرب بود و يكي از بزرگترين فيلسوفان يوناني باستان است . او آكادمي فلسفه را در نزديكي آتن تاسيس كرد ، نوشته ا ي بسيار از خود به جا گذاشت از جمله جمهور ورساله مهماني . افلاطون به جاودانگي روح اعتقاد داشت . در فيدون مي نويسد «من بسيار اميدوارم كه مرگ پايان همه چيز نباشد »اگر روح فنا ناپذير باشد در اين صورت جزئي از جهان مادي محسوب نمي شود . اگر جزئي از دنياي مادي نباشد ، پس از اصول طبيعي علت و معمولي تبعيت مي كند . اين موضوع مستقيماً به آزادي اراده منتهي مي شود ، افلاطون در تعاليمش بين ظاهر و حقيقت تمايزي بارز قائل بود ، او در اين مورد مثال زنداني در غار را مي آورد . زنداني سايه هايي را بر روي ديوار مي بيند كه از بيرون غار به درون افكنده مي شود و فكر مي كند اين ها واقعي اند . به همين تر تيب روح موقتاً در بدن (يعني غار) محبوس مي شود و به اشتباه آنچه را در زندگي روزانه مي بيند و مي شنود واقعيت مي پندارد ولي واقعيت بر روح آشكار نمي شود مگر زماني كه پس از مرگ از زندان تن رها شود . (برونو ، 1370)
اكسون Axon(e)
تار منفردي كه ضخيم تر و بلند تر از دندريت است . اكسون شبيه محوري است كه يك قطب را به نرون متصل مي كند . نرونهاي رشد يافته يك اكسون دارندو يا اصلاً اكسوني ندارند. بعضي نرونها در ابتدا بيش از يك اكسون دارند اما پس از رشد اكسون خارجي را از دست مي دهند . بسياري از اكسونها از بر جستگي جسم ياخته ا ي كه به قطب (Hillock) اكسون موسوم است ، پديدار مي شوند . هر اكسون قطر ثابتي كمتر از طولش دارد . به طور كلي اكسونها ، يك تكانه را از جسم ياخته ا ي به طرف ياخته هاي ديگر انتقال ميدهند . اكسون نورون حركتي توسط يك ماده پوششي به نام غلاف ميلين (Myelins heath) پوشيده شده . هر شاخه اكسون نوك بر جسته ا ي دارد كه انتهاي پيش سينا پسي (Pre synaptic ending) يا پايانه پيازي را تشكيل مي دهد. (كالات ، 1989)
ادامه دارد.......
-