-
2013_04_15, 14:16
بالا |
پست 1
بی قراری خواهرم
سلام.پیشاپیش ممنون که راهنمایی می کنید.من خواهری دارم که یک سال و هفت ماه ازم بزرگتره.حدود 31 ساله و مدیر یک کارخانه متوسط رو به بالاست.و تو کارش فوق العاده موفقه.50 نفر را مدیریت می کنه.به دلایل اینکه اواسط دوره دبیرستان افسردگی گرفت و بعد از خوب شدنشم پدرم از داماد گرفتن خوشش نمی اومد هر خواستگار که تماس می گرفت یه جوری رد می شد.تا اینکه همکلاسی من به خواستگاریم آمد و خانوادم به ناچار با ازدواجمون موافقت کردن.از اونجایی که خانواده من بخاطر ازدواج نکردن خواهرم ناراحت بودن خواهرم خودشو به خوشحالی می زد که اونا باعث ناراحتی من نشن.یک ماه پیش برادرم که از هر دوتای ما کوچکتره ازدواج کرد.از اون زمان می بینم که خواهرم مدام ناراحته و چون با اخلاقیت بابام سازش نداره دائم با اعصاب خودش درگیر می شه.ایندفه می گفت من از بابا نمی گذرم که باعث شد من سر زندگیم نرم و با مرگ من از این خونه بیرون می رم.خواهش می کنم کمک کنید بگید که چطوری باید روش کار کنیم
با تشکر
-
-
2013_04_15, 21:38
بالا |
پست 2
RE: بی قراری خواهرم
سلام
خوش اومدید ....
همیچنین مسائلی تو بیشتر خانواده ها به وجود میاد ....
یا اینکه دختر خانم خودش برای اینکه موقعیت های مناسبتری رو بدست بیاره و یا به بهانه ادامه تحصیل و یا فشار والدین برای ازدواج نکردن ( خصوصا پدر ) به وفور پیدا میشه ....
سازش با واقعیت و هچنین پذیرش اون بهترین تصمیمه .
متاسفانه شاید خیلی از این قبیل دخترها برای فرار از حرف و حدیث های مردم تن به هر ازدواجی میدن که باز هم بیشترین ضربات و خسارات رو متحمل میشن .
اولین تکلیف شما و والدینتون و همچنین برادرتون اینه که با چشم ترحم به ایشون نگاه نکنین ...
با این رفتار ( حس ترحم و توجه بیش از حد به ایشون ) حساسیتشون نسبت به رفتارها و سایر جنبه های زندگی تاثیر به سزایی داره .
سعی کنین با صحبت با والدینتون ایشون رو ترغیب به حضور بیش از پیش در جامعه بکنین .....
همین مدیریت کارخونه بهترین موقعیت ممکن روبروی شماست ....
سعی نکنین با همدردی با ایشون مهر تائید بر افکارشون بزنین . منظورم افکار منفی در مورد پدرتون هست ....
سعی کنین به ایشون بقبولونین که پدرتون در اون برهه زمانی با توجه به علاقه بیش از حد نسبت به خواهرتون و همچنین راضی نبودن به دوری با خواهرتون تن به ازدواج ایشون ندادن ...سعی کنین حس محبت و مودت بین خواهرتون و پدرتون رو افزایش بدید ...
با گردش ها ، پیاده روی ها ، مسارفت ها ، خرید ها و حتی هم صحبتی ها کدوت ها جای خودشون رو به همدلی میدن ......
شاد کام باشید
-
-
2013_04_16, 08:26
بالا |
پست 3
RE: بی قراری خواهرم
متاسفانه پدرم هر کاری می کنه خواهرم باهاش تند برخورد میکنه تا جایی که به دعوا می رسه.چندین بار کارشون به جایی رسیده که خواهرم تصمیم گرفته تنها زندگی منه.ماها اصلا باهاش برخوردی نداریم که این حس ترحم درش تقویت بشه.کلا با پدرم سر ناسازگاری داره.یک لحظه بودنشو نمی تونه تحمل کنه.هر جا پدرم باشه خواهرم سعی می کنه نباشه.خواهرم بسیار احساساتیه و شاید رفتارش به دلیل برخورد های بد پدرم باشه که از ذهنش پاک نمی شه.اما بیشتر داره خودشو از پا درمیاره.
-
-
2013_04_16, 10:23
بالا |
پست 4
RE: بی قراری خواهرم
سلام
شما میتونین بهش کمک کنین ....
البته درسته پدرتون در مقطعی تصمیم اشتباهی رو گرفتن ولی وظیفه شماست که بین پدرتون و همچنین خواهرتون روابط رو تقویت کنین ...
شاید کمی زمانبر باشه ولی چیزیه که لازمه ...البته با گذشت زمان شاید خیلی چیزها عوض بشه ....
ولی چیزی که مهمه تلاش شما برای بهبود روابطه ....
با روحیات خواهرتون و همچنین پدرتون آشنا هستید از نقاط مشترکشون برای افزایش روابط استفاده کنین ...
شاد کام باشید
-
-
2013_04_16, 10:48
بالا |
پست 5
RE: بی قراری خواهرم
خیلی ممنون
-