نقش والدين درتحول خود پنداشت كودك
مقدمه
پيشترهم بيان شدكه خودپنداشت (self-concept)؛مجموعه تصاويري است هرفردازخويشتن دارد .تصاويرمختلف درباره تواناييها؛ناتواناييها؛شكس تها؛نگاه ديگران درباره فردو…گرديك تصويرمنسجم جمع مي شوندوكليتي سازمان يافته رابه نام خودپنداشت بوجودمي آورندهرفردداراي خودپنداشت است وهراندازه كه سن اوافزايش مي يابد.خودپنداشت اوپيچيده ترومتحول ترمي شود.عوامل متعددي درپديدآيي وشكل گيري خودپنداشت دخالت دارند(ر.ك دانشمندشماره 469)كه دراين نوشته به نقش مهم وحياتي والدين درايجادخودپنداشت مثبت ويامنفي اشاره مي شود.
ارتباط كودك -والدين
درخلال دوران پيش دبستاني والدين بيشترين تاثيررادرروندتحول خود(self)دارندتاثيروالدين برخودپنداشت وحرمت خود(self-esteem) كودكان ونوجوانان ازطريق تاثيربازخوردها(attitude)وسبكها ي ارتباطي (communication) والدين انجام مي پذيردبه عبارت ديگرنگاه والدين درباره كودك وچگونگي رابطه آنها باكودك خودازمولفه هاي تعيين كننده رابطه كودك ووالدين بشمارمي روند.هرچه بازخوردتربيتي والدين مثبت ترباشدخودپنداشت فرزندانشان بالاترخواهد بود.فلين (1986)ضمن بيان تاثيربازخوردوالدين درتحول خودپنداشت بيان مي كندمادراني كه تمايل بيشتري براي مراقبت ازكودكان ومسئوليت دهي دارنددرايجادخودپنداشت مثبت دركودكان تمايل بيشتري ازخودنشان مي دهند.ماي لي (به نقل ازمحمودمنصور1380)پديدآيي تصورازخودرابه طورقوي به درجه موفقيت ازراه بازخوردوالدين وازطريق تجارب ديگران منتسب مي كندنتايج پژوهشي نشان داده اندكه تصوركودكان ازخودوتصوراتي كه فكرمي كنندوالدينشان درباره آنهادارندهمبستگي بالايي دارند.(ضريب همبستگي بين 56/.و77/.)اين نتيجه بيان مي كندكه كودكان تصورمي كنندوالدينشان درباره آنهادارند بنا مي كنند.چناري (1374)درتحقيق خود نشان داده است كه هرچه بازخورد تربيتي والدين مثبت تر باشدخودپنداشت فرزندانشان بالاترخواهد بود والدين رادرشكل گيري خود نشان مي دهد.درباره سبكهاي ارتباطي والدين نيزمطالعاتي انجام شده است كه تاثيربرخورد پنداشت مشخص مي كنند والدين مستبدسطح بالايي ازسختگيري وتوقع رادرباره كودك اعمال مي كنندواجازه پاسخگويي به وي رانمي دهند اين سبك تحول پايين تري ازخودپنداشت رابراي كودك فراهم مي سازد(نقل اززبانها م وديگران 2000)اين والدين مي خواهندكه كودك آنهاهمانندبزرگترهامسئوليت پذيرباشندبه عبارتي توقع انهاازكودكان خودبسياربالا وخارج ازتوان كودك است .وقتي والدين مستبددربرخوردبانيازهاي روانشناختي كودك شكست مي خورند نمي توانند استقلال وتحول خودپنداشت رادركودك خويش فراهم كننددرنتيجه اين كودكان همواره با خودپنداشت پايين پرورش مي يابند .درمقابل والدين مقتدر وتوانا با اينكه انتظار پاسخگويي زيادي دارند اما به نظر مي ايد براي تحول هيجاني كودك فرصت قائل مي شوند به انان اجازه ارزنده سازي مي دهند و معمولا تواناييها مثبت را به انان منعكس مي كنندماريون (1995)درپژوهشي اظهارمي داردكه والدين مقتدرقدرت خود رابراي پيشرفت و راهنمايي كودكان خويش را بكار مي گيرند راهبرد اين والدين دليل خواهي ؛مذاكره واعتمادوتشويق كردن جنبه های مثبت كودك است به همين دليل اين كودكان مي توانند تصميم بگيرند؛مسئوليت پذير باشند ونسبت به خويش تصور مطلوبي داشته باشند در هرصورت اين سبك نوعي پذيرش كودك و فعاليتهاي مثبت او را از جانب بزرگترها مطرح مي سازد اين پذيرش مي تواندبه صورت كلامي وغير كلامي به كودك نشان داده شود و موجب تحكيم خود دركودك گردد. عكس العملهاي مثبت ومنفي والدين ضمن تحكيم خودپنداشت مي تواندنوعي سبك تعامل اجتماعي رابه كودكان ونوجوانان يادمي دهد.هاييتي (1992)درتحقيقي اين تعاملها را به صورت هم حسي اعتماد و پرورش بيان مي دارد درباره تاثيرمخرب عكس العملهاوبازخوردهاي منفي والدين پورتر(1997)اضهار مي دارن دكه كودك بادريافت پسخوراند منفي دچاراختلال درتحول خود مي شود. همچنين موستاردومك كين (1999)اظهارمي دارندكه اين عكس العمل برتحول مغزي كودك نيزتاثيرمنفي مي گذارد.آنان نشان داده اندكه اين تاثيرات نه فقط برسلولهاي مغزي عمل مي كنندبلكه بر اتصال آنهاباهم نيزموثرند.موستاردوهمكاران همچنين نشان داده اند كه سن شش سالگي براي اين تحول سن بحراني به شمار مي رود زيرا تكميل مسيرهاي نوروني دراين سن به تكامل مي رسد.ازطرف ديگريك چرخه تكميل مي گردد بدين صورت كه عدم تحول درمسيريابي نوروني دراثربازخوردمنفي وفقرمحيطي وفرهنگي مي تواندبه بازخوردمنفي تر و فقربيشتري انجامد.پورتر(1997)بيان مي كند كه بيان جمله چندباربه توگفتم يك وفقه رادرذهن بوجودمي آوردوبه همان ميزان بحران رشدنايافتگي حاصل مي شود.مطالعات بيگنر(1994نقل ازبانهام 2000)نشان مي دهندكه جملات والدين درتحول خودپنداشت موثرند.اوبراين باوراست كه علايم كلامي مستقيم وغيرمستقيم برتحول هيجاني كودك وتصوربدني ازخود تاثيردارند.آلبرچ (1992)معتقداست كه چه گفتن وچگونه گفتن هريك برتحول خودپنداشت كودك ؛اهميت فراواني دارند.تحقيقات نشان داده اند كه 7درصد تاثيرات كلامي و93 درصدتاثيرات غير كلامي درتحول خودپنداشت موثر بوده است .پاركرواستيمسون (1999)نيزدريافتندكه فقط7درصدتجربيات خودپنداشت كه ازناحيه كلامي و93درصدتوسط زبان بدني تاكيدات صورت وآهنگ صدامنتقل مي شود.گلمن (1996)نيزمعتقداست كه 90درصد يا بيشتر پيامها غيركلامي هستندهمان طوركه ملاحظه مي شودتاثيرات كلامي وغيركلامي ناشي ازبرخوردوالدين تاچه حددرتحول وشكل گيري خودپنداشت كودك موثرند.
وقتي يافته هاي پژوهشهاي مختلف براهميت رابطه والدين وكودكان درشكل گيري خودپنداشت تااين اندازه موثراست بايدنسبت به بهداشت رواني اين رابطه حساسيت نشان داد گام اصلي آن است كه والدين تواناييها و جنبه هاي مثبت كودكان خود را بشناسند و آنها را به فرزندان خود منعكس كنند.انعكاس تواناييها و بازخورد مثبت به فرزندان موجب مي گردد نگاه انها نسبت به خودهمواره مثبت باشد اين رون داعتمادبه نفس رادرآنان افزايش مي دهد و درسايه آن مي توانند پله هاي موفقيت رابه خوبي بالاروند.