مواد مخدر جرم وجنایت و چراها

سازمان هاي امنيتي، انتظامي و دادگاه ها در کشورها و سازمان هاي بين المللي کنترل جرائم همه و همه با بودجه هاي هنگفت و امکانات نو به نو و جديدتر و جديدتر دائماً به منظور حفظ امنيت و آسايش مردم مي کوشند اما هيچ گاه به صورتي که دلخواه جامعه آرماني بشري است موفق نمي شوند. در بين همه جرائم بعضاً مواردي مثل مواد مخدر گسترده و داراي باندهاي بين المللي است و به رغم همه مبارزات منطقه يي و جهاني کنترل قانع کننده يي حاصل نشده است. چرا؟ اينجانب بر مبناي تجربيات و مطالعاتم ذيلاً به پاره يي از علت ها اشاره مي کنم.

1- بدون شک آمار جرم و جنايت، خودکشي، خودفروشي، اعتياد و غيره در هر ملت و مملکتي بيانگر ميزان توان و کفايت مديريتي سياستگذاران، قانونگذاران و مجريان و مديران آن است. هر چقدر آمار جرائم افزايش غيرمنطقي بيشتري داشته باشد، مسوولان رده بالاي آن ملت در سياستگذاري، برنامه ريزي و اجرا توانايي کمتري دارند و اين ناتواني علت هاي مختلفي دارد که بعضاً به مواردي اشاره مي کنيم.
الف- عدم شايسته سالاري و کنار زدن نخبگان به هر دليل سياسي مذهبي يا فرهنگي و غيره

ب- به کارگيري متملقين و ثناگويان به عنوان مدير و سياستگذار و کنار گذاشتن مديران شايسته و مستقل
ج- عدم وجود مطبوعات آزاد و جو اقتصاد سالم و توسعه سخنراني هاي فرمايشي و دور از مطالعات کارشناسي
د- توسعه فرهنگ خرافات به خصوص با رنگ و لعاب مذهبي- حزبي و گروهي
ح- عدم وجود جو سالم براي رشد افراد و احزاب بانفوذ فردي يا حزبي
و- تصور دشمن يا دشمنان فرضي يا واقعي و مرتباً فرافکني مشکلات مديريتي و جا خالي دادن به منظور فرار از پاسخگويي.

2- اختلاف طبقاتي؛ فقر و کمبودها زماني که از يکنواختي نسبي در جامعه برخوردار باشد، قابل تحمل است. در روستا، شهرستان يا محله يي که فاصله رفاهي چشمگير نسبت به يکديگر ندارند تمايلات مادي و رقابت هاي کشنده مادي ايجاد نمي شود. اما در جامعه يي که يکي از سيري و پرخوري مي ميرد و ديگري از گرسنگي، در جامعه يي که در کنار منازل باشکوه و مجلل،کوخ نشيناني سوخته و خسته و گرسنه و مريض و عليل آشفته و نگران وجود دارند بحث چرا او يک شبه ميلياردها به جيب بزند و من گرسنه باشم پيش مي آيد. از اينجا است که آتش شرارت و تلاقي شعله مي کشد. اينجا است که منحني جرائم از شکل نرمالي برخوردار نيست. در اين جامعه حتي در کنار جنايت ها، لجاجت و قانون گريزي هرچند به نفع فردي افراد هم باشد افزايش مي يابد.

اينجا معمولاً هر کسي مي خواهد به گونه يي دهن کجي خود را نسبت به وضع موجود نشان دهد و قانون گريزي ساده ترين و کم خطرترين راه بروز يا ارائه حالات روحي و رواني و نارضايتي عمومي است.

3- يأس و نااميدي؛ نااميدي مقدمه شکست و سردي چرخ زندگي است. به همان نسبتي که اميد اصلي ترين عامل حرکت و تحول آفريني و خلاقيت و سازندگي است، نااميدي تخريب کننده است. راستي، جواني که حتي مطالعات دانشگاهي هم داشته باشد در تنگناي طاقت فرساي بيکاري و فقر در کنار همراهاني که تا ديروز مثل او بودند و امروز حساب ثروت خود را ندارند چه مي کند؟ بديهي است اگر هيچ خلاف ديگري نداشته باشد حداقل به اعتياد به منظور يا با توجيه اينکه مي خواهد ساعتي راحت باشد و فکر زندگي را فراموش کند، پناه مي برد. گرچه تفکر غلطي است اعتياد خود ما در بسياري از مصيبت ها است اما باور غلطي است که وجود دارد.

4- ممنوعيت ها؛ در جوامعي که با هر توجيه فرهنگي، مذهبي يا سياسي تنها نبايد را بدون تعيين جايگزين بر مردم تحميل مي کنند جامعه را از قواره اجتماعي بودن خارج مي کند. آنها که فراموش کرده اند خود نزديک يک قرن پيش به دنيا آمده اند و نوجوان امروزي نمي تواند پذيراي باورهاي يک قرن قبل باشد و همواره مي خواهند باورهاي خود را به صورتي قانونمند تحميل کنند و عدم پذيرش مربوطه را مستوجب مجازات سنگين بدانند ناهنجاري هاي اجتماعي را افزايش مي دهند. چنين جامعه يي از قافله و قطار تمدن بشري عقب مي افتد و اين واماندگي خود عامل ديگري بر بروز دهن کجي ها، قانون گريزي و جرم و جنايت و اعتياد و روسپيگري و غيره مي شود.

5- عوامل سياسي؛ بعضي از کشورها به صورت ويژه مورد تاخت و تاز کشورهاي سلطه گر و غيرسلطه گر قرار مي گيرند. خدا نکند که ديوار کسي کج شود که همه آن را هل مي دهند.

کشوري مثل افغانستان که به هر دليلي ده ها سال است دچار آشفتگي شده علي الدوام مورد تاخت و تاز کشورهاي سلطه گر و کشورهاي همسايه قرار گرفته . يکي به بهانه گسترش فرهنگ ديني، يکي به بهانه کنترل منطقه و يکي به بهانه کمک به فقرا دخالت مي کند. اما همه اين دخالت ها در نهايت بدبختي بيشتري براي اين ملت به بار مي آورد چرا که همه دخالت گران و مدعيان کمک در نهايت در مقابل و ضد هم هستند و اين کشور مي شود صحنه تقابل تمايلات سياسي، مذهبي، حزبي و قومي. اينجا است که کشت جايگزين و کمک به کشاورزان و آموزش و ارتقاي فرهنگي به منظور نابودي يا حداقل کاهش کشت خشخاش در مرحله شعار باقي مي ماند.

6- فقر مطلق؛ در بسياري از موارد حاملان موادمخدر کساني هستند که حتي تا بيش از دو کيلوگرم مواد مخدر را بسته بندي کرده، مي بلعند. در کشور چنين افرادي از شهرهاي مرزي مواد را بلعيده به مقصد اصفهان، تهران، شيراز، تبريز و غيره با اتوبوس حرکت مي کنند.
چنين افرادي مي دانند هر لحظه ممکن است بسته يي از بسته هاي بلعيده شده در دستگاه گوارشي آنها ترکيده و باعث مرگ آنها شود.چنين افرادي مي دانند در صورت دستگيري اعدام مي شوند.

چنين افرادي مي دانند بلعيدن اين مواد چقدر مشکل و دفع آن مشکل تر است.
چنين افرادي مي دانند حتي در گرماي تابستان نبايد حتي آب خوردن مصرف کنند که باعث دفع زودهنگام محموله آنها مي شود.

اين افراد عموماً حتي بودجه خريد مواد مخدر مورد نظر را ندارند. در واقع اجير و کرايه کش مي شوند و در نهايت با رساندن محموله مربوطه به تهران چيزي کمتر از يکصد هزار تومان کرايه مي گيرند. من چنين وضعيتي را فقر مطلق نامگذاري کرده ام و تا انسان سراغ خانه و زندگي چنين افرادي که کم هم نيستند نرود، درک اين واقعيت برايش مشکل است.

بديهي است هر کشوري براي مقابله با جرائم و از جمله مقابله با موادمخدر راه هاي خاص خودش را مي رود که در بسياري از موارد مشترکاتي در جهان وجود دارد اما در بين همه کشورها و به رغم تجربيات موجود جهاني ما از بعد از پيروزي انقلاب بر مبناي تصورات خود بدون شناخت علت ها راه هاي مختلفي را رفته ايم که ذيلاً به راه هاي پيموده شده اشاره مي کنم.

1- شوراي انقلاب در ابتداي پيروزي انقلاب کلاً کشت خشخاش را بدون اطلاع از سوابق مربوطه ممنوع اعلان کرد؛ کشتي که با خواهش و تمنا از سازمان ملل مجوز گرفته شده بود تا ماده اوليه بخشي از داروهاي مختلف مورد مصرف جهان را ايران تامين کند. اين امر هم اشتغال بود و هم ارزآوري داشت. بعد از اين ممنوعيت سهميه مربوط به کشورهاي ديگري مثل ترکيه و استراليا داده شد و احياي چنين امري نيز بسيار مشکل است. ما تصور مي کرديم اين کشت قبل از انقلاب صرفاً براي قاچاق بوده است. به همين جهت دستور ممنوعيت کشت به منظور رفع مشکل اعتياد اعلان شد.

2- ممنوعيت کشت باعث افزايش توليد در افغانستان شد و در نهايت مشکلي حل نشد بلکه بدتر هم شد.

3- در سال هاي اول انقلاب آقاي خلخالي مامور مبارزه با قاچاق مواد مخدر و اعتياد شد و برخوردهاي سخت شروع شد. اما بعد از مدتي زندان و اعدام عادي شد و مشکل به قوت خود باقي ماند.

4- جزيره و اردوگاه سخت و خشن پيش بيني شد و معتادان به آنجا منتقل مي شدند و شرايطي بسيار سخت و طاقت فرسا بر آنان تحميل مي شد اما بعد از مدتي ملاحظه شد که زندان، شلاق، تبعيد، اردوگاه و انتقال به مناطقي بدتر از ايذه هم مشکل را حل نکرد و اينها نيز بعد از آزادي مجدداً مصرف را شروع کردند.

5- سال 67 قانون تشديد شد و بار ديگر اعدام ها و زندان ها رونق گرفتند و بسياري از قضات محترم مفتخر به آن بودند که آمار اعدام بيشتري نسبت ديگران داشته اند.
در کنار زندان ها و اعدام ها مصادره اموال نيز صورت مي گرفت و چه مال هايي که ربطي به قاچاق مواد مخدر نداشت اما مصادره شد. ولي اين بار نيز تصورات مسوولان درست از آب درنيامد و همه انگشت به دهان مانديم که چه کنيم.

6- در سال هاي 75-74 مجدداً قانون تغيير پيدا کرد و اين بار جرائم مادي و مصادره اموال تشديد شد ولي باز هم نتيجه مطلوب حاصل نشده است.

حال چه بايد کرد
تجربيات و مطالعات چندين ساله بنده موارد ذيل را انشا مي کند ولي هرگز مدعي نيستم که راه حل هاي مهم تري وجود ندارد.

1- مقابله با توليد و عرضه؛الف- بخشي از مشکل اصلي ما افغانستان است.

در افغانستان کشت جايگزين نياز است و اين امر مستلزم آموزش و لوازم و ماشين آلات مربوطه و بازار فروش است. تنها از عهده ما نيز ساخته نيست. دنياي سياسي هم در اين مورد تمايل و رغبت ويژه يي ندارد چرا که ما با دنيا و سياست هاي جهاني هماهنگي لازم را نداريم. ضمناً اصلي ترين مصرف کننده مواد افيوني افغانستان کشور ما است و در نتيجه متضررترين کشور در اين رابطه ما هستيم. بديهي است با سياست هايي که داريم دنياي غرب براي سالم سازي جامعه کار چنداني نخواهد کرد اما با وجود اين به کارگيري مدير يا مديراني که از توان و تجربه جهاني برخوردار باشند تاثير مثبت بسياري خواهد داشت.

ب- بخشي از مشکل مواد شيميايي است که از غرب يا بعضي از کشورهاي همسايه مي آيد. در اينجا هماهنگي و همدلي پليس کشورهاي منطقه را مي طلبد. اما متاسفانه اين امر وجود ندارد. حتي مرکز آموزش پليس منطقه يي که با هزار لطايف الحيل از سازمان ملل مجوز گرفته شد که در ايران داير شود و مرتباً از کشورهاي منطقه و به هزينه سازمان ملل بيايند در ايران آموزش ببينند، با تنگ نظري بعضي از مسوولان جلوگيري و منحل شد.

ج- گرچه نيروي انتظامي جدي ترين سازمان مقابله با عرضه بوده و توفيقات بسيار خوبي داشته است اما با وجود اين بايد؛

1- در بحث نحوه مقابله با عرضه و نحوه مقابله با ترانزيت تجديدنظر کند.
2-سياسيون از سازمان هاي بين المللي کمک هاي فني بيشتري براي اين نيرو اخذ کنند.
2- مقابله با مصرف؛ تا زماني که سازمان هاي فرهنگي کشور ساختار و تشکيلات خاصي جهت آموزش و رديف بودجه خاصي نداشته باشند، بحث آموزش ابتر مي ماند.
آموزش مهارت هاي زندگي از مهدکودک، کودکستان، مدرسه، دبيرستان، دانشگاه و خانواده ها امري الزامي است و هر روز بايد مدرن تر و به روز شود. به اميد روزي که دولتمردان و سياستگذاران به جاي فرافکني ها و جاخالي دادن ها به مشکلات داخلي بپردازند و همه يک هدف داشته باشند، آن هم خدمت به مردم و رفع معضلات مردم. آن وقت است که در کنار کاهش همه ناهنجاري ها مساله اعتياد و مواد مخدر نيز از شکل زننده خود درمي آيد.


نویسنده:هفته نامه اعتماد ـ محمد فلاح