امروز 29 اسفند سال 91 هست
توی شرکت همه کارهاشون رو تموم کردن و با یه ذوقی دارند ورود سال جدید رو پیشاپیش تبریک میگویند و رو بوسی میکنندو حلالیت میطلبد و هم با اونها هم پا میشوم
حالا اونها رفتند و به غیر از 2 نفر بیشتر در شرکت نیست
من هنوز کارهام تموم نشده اگر هم این 15 روز عید رو بمونم تموم نمیشه چون هنوز حسابهام بسته نشده هنوز موجودی به دستم نرسیده حواله هام عقبه ...
دلم میخواست امروز کارهام تموم میشد و با خیال راحت و آسوده سال رو تموم میکردم و این 15 روز یه مسافرتی با خانواده میرفتم ولی همه اینها خواب و خیاله چون کارهای شرکت مونده تازه مالیات بر ارزش افزوده سه ماهه پایان سال هم تا 15 فروردین بیشتر وقت نداره که من هنوز سندهاش رو نزدم... از طرفی پایان نامه ام که170 صفحه هست تایپ نکردم ...
حالا گیرم که تمام این کارها رو با تمام خستگی اش انجام دادم ...درد من ا ینجاست که بابام اهل مسافرت نیست تمام فامیل دسته جمعی 15 روز میروند مسافرت ولی بابام راضی نمیشه بریم یعنی اهل مسافرت نیست و من هیچ انگیزه ای ندارم
دلم خیلی گرفته
سالهای قبل که میخواست سال تحویل بشه یه شوقی دیگه داشتم با خودم میگفتم موقع سال تحویل دعا میکنم که امسال سالی باشه که بتونم با اونی که دوستش دارم ازدواج کنم... اما الان چی که فهمیدم اون کسی سال تحویل برای داشتنش دعا میکردم فرد مناسبی برام نبوده...درسته خدا به قول " خانم سکوت" مثل بقال که دستاش بزرگتره برای شکلات برداشتن اون دخترک ولی با بی انگیزه بودنم چه کنم
هیچی برام فرقی نمیکنه هیچی شادم نمیکنه
قبلا توی دلم یه چراغی روشن بود و لی الان اصلا چراغی نیست که بخواد روشن باشه.0....
حس من حس ناامیدی نیست ...نمیدونم چه حسی هست
خسته شدم همش کار...کار...کار
مسافرت هم اصلا نمیریم یعنی بابام همت نداره
خسته شدم
سلام.منم انگیزه ای ندارم تو شهر غریب دانشجوام و کارم میکنم حالا که یه چند روز به بهانه ایام مبارک عید نوروز بیکارم ؛میبینم که نه پولی واسه سفر دارم نه همراهی.همه دوستام و آشنا هایی که دارم رفتن سفر و دنبال خوشگذروندن اما من تکو تنها تو اینترنت میچرخم و غصه میخورم .بعضی ها زنگ زدن گفتن تعطیلات کجا میری الکی گفتم میرم کیش...بازم میگم غصه نخور عزیز مثل منو شما خیلی ها هستند.چه میشه کرد اگه راهی داشتیم الان ...................