آسيبشناسي اجتماعي: آسيبشناسي اجتماعي فرار از خانهآسيبشناسي اجتماعي فرار از خانهامروزه جوامع گسترده به دليل پيچيدگيهاي خاصي كه در اين نوع جوامع وجود دارد، با مشكلات و مسائل فراواني در زمينههاي مختلف فرهنگي و اجتماعي روبهرو هستند و هميشه همراه با پيشرفت با انواع آسيبهاي اجتماعي روبهرو بودهاند. از جمله اين آسيبها ميتوان از ترك ناگهاني دختران از خانه ياد كرد، كه اين مسئله در جامعة ما به دليل وجود معيارها و هنجارهاي ديني و خانوادگي، يك نوع آسيب اجتماعي محسوب ميشود كه بايستي به دنبال ريشهيابي اين مسئله باشيم و به جاي پاك كردن صورت مسئله به دنبال يافتن راهحلّي مفيد باشيم.مسئلهشناسي فرار از خانه:تعريف فرار:فرار از خانه و اقدام به دوري و عدم بازگشت به منزل و ترك اعضاي خانواده، بدون اجازه از والدين يا وصي قانوني خود، در واقع نوعي واكنش نسبت به شرايطي است كه از نظر فرد نامساعد، غيرقابلتحمل و بعضاً تغييرناپذير است. اين عمل معمولاً بهعنوان مكانيسم دفاعي به منظور كاهش ناخوشايندي و خلاصي از محركهاي آزاردهنده و مضر و دستيابي به خواستههاي موردنظر و عموماً آرزوهاي دور و دراز انجام ميشود. امروزه در اكثر كشورهاي جهان فرار از خانه به يك معضل جدّي اجتماعي تبديل شده است. در جامعه ما نيز، مسئله فرار دختران بهعنوان يك معضل مطرح ميباشد. اما در مورد مسئله فرار از خانه، ميتوان اينگونه بيان كرد كه اقدام به فرار هم از سوي پسران و (مردان متأهل) و هم از سوي دختران (و زنان متأهل) انجام ميشود. البته دلايل چنين اقدامي توسط مردان متأهل و پسران با يكديگر متفاوت است. زنان متأهل نيز اغلب به خشونت و مفاسد اخلاقي همسر يا اغفال و مفاسد اخلاقي خود از خانه متواري ميشوند. در شرايطي ممكن است كه اقدام به فرار به همراه فردي از جنس مخالف با زمينة دوستي و قرار ملاقات انجام شود. اخيراً مواردي از فرارهاي گروهي در بين دختران مشاهده شده است. اما اغلب دختران به تنهايي فرار ميكنند. اغلب فرارها از شهرستانها به مركز و يا شهرهاي بزرگ انجام ميشود. هرچند كه مبدأ و مقصد معدودي از فرارها نيز بالعكس ميباشد و گاهي نيز از شهرهاي كوچك و بزرگ به قصد عزيمت به كشورهاي ديگر اتفاق ميافتد. برخي از دختران براي نخستينبار اقدام به فرار ميكنند و دستهاي ديگر عليرغم تلاشهاي مددكاران براي بازگشت به محيط خانه و خانواده مجدداً از محيط خانه ميگريزند.
تبيين عوامل مؤثر در فرار دختران:آسيبهاي اجتماعي نظير فرار از خانه داراي زمينهها و ابعاد مختلفي هستند و عوامل گوناگوني از جمله عوامل فردي، خانوادگي و اجتماعي در شكلگيري آن مؤثر است.الف) عوامل فردي:اين دسته از عوامل معطوف به عدمثبات هيجاني - شناختي و اختلال در سلوك و رفتار است كه به برخي از آنها اشاره ميشود:شخصيتهاي ضدّاجتماعيويژگيهاي اين نوع شخصيت، بههمريختگي ارتباط ميان انسان و جامعه و ارتكاب رفتارهاي نابهنجار است كه موردقبول جامعه نميباشد. ولي معمولاً نزد عامل آن در اصل و يا در مواقعي خاص، ناپسند شمرده نميشود. افراد روانرنجور نسبت به هنجارها و مقررات اجتماعي بيتفاوت بوده و كمتر آنها را رعايت ميكنند. اعمال اين افراد نظام اجتماعي را متزلزل ميكند و رعايت ارزشهاي اخلاقي را به پايينترين سطح آن تنزل ميدهد، و در پند گرفتن از تجربيات، بسيار ضعيف بوده و در قضاوتهاي خود يكسويه ميباشند. اين نوع شخصيتها عمدتاً از محيط خانه و مدرسه فرار ميكنند.شخصيتهاي خودشيفته:اين سنخ از شخصيتها تمايل شديدي به خودمحوري دارند و پيوسته به تمجديد و توجه ديگران نيازمندند. اين افراد اغلب با رؤياهايي در مورد مؤفقيت نامحدود و درخشان، قدرت، زيبايي و روابط عشقي آرماني مشغول هستند. اغلب اين افراد والديني داشتهاند كه نسبت به آنها محبت باثباتي نداشته يا سرد و طردكننده بودهاند يا بيشازحد به آنها ارج نهادهاند. نوجوانان خودشيفته به علّت سركوب خواستهها و فقدان ارضاي تمايلات دروني از كانون خانواده بيزار شده و به رفتارهاي نابهنجار نظير فرار از خانه گرايش نشان ميدهند. آيزنك معتقد است بين ويژگي شخصيتي افراد با رفتار نابهنجار آنها رابطه وجود دارد. فرد برونگرا به دنبال لذّتجويي آني است و دم را غنيمت ميشمارد، تشنة هيجان و ماجراجويي است. كمتر قابل اعتماد ميباشد، نميتواند احساساتش را كنترل نمايد و بدون تأمل عمل ميكند.شخصيت هيستريونيك (نمايشي):نزد اين افراد جلب توجه ديگران اولويت خاصي دارد . دوست دارند با جوش و خروش صحبت كنند. مشخصة بارز آنها بيان اغراقآميز، هيجاني، روابط طوفاني بينفردي، نگرش خودمدارانه و تأثيرپذيري از ديگران است. توجه كافي به درك موقعيت ندارند و تمايل دارند با تعميم عاطفي پاسخ دهند. اين افراد براي آنكه خود را ثابت كنند، هر تجربهاي را حتّي اگر براي آنان گران تمام شود و مشكلاتي را ايجاد نمايد انجام ميدهند. از ديگر مشكلات روانشناختي كه منجر به رفتارهاي ضدّاجتماعي ميشود، ميتوان به ضعف عزّتنفس، احساس كهتري، فقدان اعتمادبهنفس، اختلال خلقي دوقطبي و ... اشاره نمود. چنين افرادي معمولاً مستعد انجام كارهاي نسنجيده، نظير فرار از خانه ميباشند. به اعتقاد صاحبنظران، خانواده در شكلدهي به زندگي و رفتار فرد تا حدّ زيادي مؤثر است. اگر خانواده با مشكلات و آسيبهاي عديدهاي مواجه باشد، روند جامعهپذيري اعضاي خانواده مختل ميشود.ب) روابط در خانواده:خشونت:فرار از خانه يكي از بازتابهاي خشونت خانگي است كه به دليل تأثيرات اجتماعي قابلتأمل است. اعمال خشونتهاي رواني - جسمي از سوي اعضاي خانواده، عامل بسيار مهمي در فرار دختران است. بسياري از دختراني كه قرباني اين خشونتها ميباشند، به دليل ترس از آزاردهندگان و آبروي خويش، جرأت اظهار مشكلاتشان را ندارند، لذا از خانه فرار ميكنند و در شرايطي كه از سوي نيروهاي امنيتي مجبور به بازگشت شوند، تمايلي به اين كار ندارند. زيرا از محيط ناامن خانه ميهراسند.تبعيض: بسياري از والدين آگاهانه و يا ناآگاهانه با تبعيض بين فرزندان، موجب اختلاف بين آنها و دلسردي آنها از زندگي ميشوند. تبعيض در مواجهه با خطاها و اشتباهات فرزندان دختر و پسر و تنبيه تبعيضآميز بر اساس برتري پسر بر دختر يا بالعكس موجب سلب اعتمادبهنفس و بدبيني فرزندان نسبت به والدين ميشود. تبعيض با روحية حساس و عزّتنفس دختران منافات دارد و لطمات جبرانناپذيري را بر روان آنها وارد ميكند.محدوديت مطلق:در اين نوع شيوة تربيتي، فرزندان از آزادي و اختيار لازم و متناسب با سن و شرايط خويش محروماند و بايد نظر والدين را بدون آگاهي از علّت آن انجام دهند و حق اظهارنظر، دخالت يا تصميمگيري را ندارند. در اين خانوادهها به خواستههاي مادّي - معنوي فرزندان توجهي نميشود. لذا توانايي و مقاومت آنها درهم ميشكند، و ازهر فرصتي براي عدم پيروي از هنجارهاي خانواده بهره ميبرند و در صدد هستند با فرار از خانه، از اين محدوديتها رهايي يابند.آزادي مطلق:همانطور كه عدمتوجه به نيازهاي عاطفي فرزندان ميتواند عامل فرار آنان از كانون خانواده باشد، توجه بيش از حد متعارف و در اختيار بودن امكانات فوق حد سنّي فرزند هم ميتواند زمينة مسائلي چون فرار از خانه را ايجاد نمايد. وقتي كه تمايلات و خواستههاي فرزندان محقق ميشود، لذا به محض ايجاد مشكلات و بحرانها و فشارهاي زندگي، كه در آن امكان تحقق برخي از آرزوها سلب ميشود و يا در شرايطي كه خواستههاي فرزند به افراط ميگرايد و والدين با آن مخالفت مينمايند. فرزند، به دليل تربيت عاطفي (نه تربيت عقلاني) روحية عدمدرك منطقي شرايط، نازپروري و كاهش دامنة استقامت، عصيان و طغيان نموده و همين امر موجب دوري او از والدين و اعضاي خانواده ميگردد كه نهايتاً ميتواند زمينة فرار از خانه را فراهم نمايد. در اين شرايط مسائل بسيار كوچك به دليل پايين بودن آستانة مقاومت در نظر فرد بزرگ و غيرقابلتحمل جلوه ميكند. چنين فردي پس از فرار نيز اقدام خود را توجيه ميكند و با احساس عميق بيدادگري به متهم كردن اطرافيان ميپردازد و معتقد است فرار او در جهت احقاق حق از دست رفتة خود بوده است. اين وضعيت در بين طبقات مرفه و غني جامعه بيشتر مشاهده ميشود. اگر در شبكة روابط اجتماعي اين مسئله را در نظر بگيريم فرد عضويت يافته در شبكههاي ناباب، ارزشهاي نادرست گروه از جمله نحوة مقابله و برخورد با امر و نهي والدين، نحوة مخالفت و به كرسي نشاندن خواستها و تمايلات نفساني در خانه را دروني ميكند و با دسترسي به فرصتهاي نامشروع، آنها را به مرحلة عمل ميرساند. در اين گروهها رفتار كجرو و نابهنجار بسيار عادي و روال شده است و بهعنوان ارزشهاي مدرن اشاعه ميشود و نگرشها و نصايح والدين بهعنوان ارزشهاي منسوخ محسوب ميشود. بر اساس تحقيقات حدود ۷۹ درصد از جوانان به همانندسازي با دوستان خود ميپردازند.وسايل ارتباط جمعي:رسانههاي نوشتاري و ديداري داراي كاركردهاي سهگانه از جمله اطلاعرساني هستند. زماني كه رسانهها موضوع فرار دختران را با ذكر تمام جزئيات منعكس ميكنند، در واقع افراد را نسبت به وضعيت افرادي كه شرايطي نامساعد و بغرنج خانه را تحمل نكردهاند، مطلع ميكنند و باعث ميشود كه آنها نيز همين عمل را در مواجهه با مسائل خانواده تكرار كنند. ضمن آنكه قبح مسئله تا حدّ بسيار زيادي در اذهان شكسته شده و بهعنوان يك عمل عادي جلوه مينمايد. از سوي ديگر، برخي از فيلمها و سريالهاي تلويزيوني مشوق فرار از خانه است. ترويج روحية استقلالطلبي غيرمنطقي در سنين نوجواني، عدمرعايت احترام به بزرگترها، حتّي نمايش فرار جمعي از جوانان، بدون نمايش صحيح پشيماني و ندامت آنها، ميتواند در شيوع اين پديدهها مؤثر باشد. نقش رسانههاي جمعي، بهويژه ماهواره و اينترنت، در رواج بيبندوباري اخلاقي، مقابله با هنجارهاي اجتماعي، عدمپايبندي مذهبي و بلوغ زودرس نوجوانان در مسائل جنسي حائز اهميت است.شهرنشيني:بافت اجتماعي شهرهاي بزرگ و پيچيدگي روزافزون زندگي شهري، فرصت ارتكاب جرائم و رفتارهاي ضدّاجتماعي را فراهم ميكند. جاذبة شهرهاي بزرگ، رفاه، تجملات شهري و امكانات مادي، انگيزه در اختيار داشتن آنها و زندگي در اين محيط را مضاعف ميكند و سيل عظيم جمعيت با هدف يافتن شغل و دستيابي به امكانات فوق مهاجرت مينمايند و شهرهاي بزرگ را با خردهفرهنگهاي مختلف در هم ميآميزند و بدينترتيب پايبندي به آداب و رسوم كاهش مييابد و آزادي عمل فرد نيز بيشتر ميشود. گاهي همين سراب زندگي مرفه شهري و آزادي عمل دختران را بهسوي شهرها متواري مينمايد.تغيير ارزشها:انسانهاي دنياي امروز در چهار راه سرگرداني و تضاد ارزشها گرفتار آمدهاند و نميدانند به كدامين سو حركت كنند. از يكسو جامعه بستر نويني از ارزشهاي اجتماعي مدرن را مقابل ديدگان افراد قرار ميدهد و از سوي ديگر فرد را با بنبستهاي بسياري در دستيابي به اهداف جديد مواجه ميكند. جوان امروز در اين شرايط با مشكل بحران هويت روبهروست. گاه آنچه كه اجتماع بهطور عملي به او ميآموزد با ارزشهاي خانوادگي سنخيتي ندارد و همين امر شخصيت او را دچار دوگانگي مينمايد. دختران امروز دچار درگيري با خويشتن ميشوند و براي فرار از اين حالت به شيوههاي مختلفي نظير فرار از خانه متوسل ميگردند.مشكلات اقتصادي:برخي از صاحبنظران مشكلات اقتصادي را علّت عمدة آسيبهاي اجتماعي ميدانند. البته اين به مفهوم نگرش تك عاملي در تبيين انحرافات نميباشد. به اعتقاد آنان عوامل اقتصادي در چگونگي زندگي فردي و اجتماعي تأثيرگذار است. فقر و توزيع ناعادلانه ثروت به همراه فقر فرهنگي زمينهساز انواع رفتارهاي نابهنجار ميباشد. امروزه فشار و مشكلات اقتصادي، احتمال دو شغله بودن و اشتغال نانآوران خانواده در مشاغل كاذب يا غيرمجاز را افزايش داده است. همين مسئله منجر به كمتوجهي آنها نسبت به نياز جوانان، رفع مشكلات عاطفي - رواني و تربيت صحيح و شايستة آنها گرديده است.ضعف نظارت اجتماعي:با انگيزههاي فرار دختران از خانه در مييابيم كه اكثر آنان براي كسب استقلال و آزادي روابط در خارج از خانه اقدام به فرار كردهاند. اين بدين معناست كه جامعه ميزان نظارتهاي اجتماعي دولتي و مردمي را كاهش داده و آزادي بيقيد روابط زنان و مردان را افزايش داده است. در حالي كه اين حدّ افراطي از آزادي مقبول بسياري از خانوادهها نيست. آنها به دليل همين فضاي نامناسب جامعه مجبور ميشوند رفتار و ارتباطات اجتماعي دختران خود را محدود كنند و اين محدوديت و كنترل دختران را با عقدههاي رواني مواجه مينمايد و آنان احساس خواهند كرد كه خانواده آنها را درك نميكند، در صورتي كه به عكس خانواده به دليل آيندهنگري و مصلحتانديشي فرزند ميكوشد دختر را از حيطة خطر دور سازد. برخي دختران به دليل حساسيتهاي رواني، دلسوزي والدين را به معناي سلب آزادي تعبير ميكنند و در نتيجه اقدام به فرار از خانه مينمايند.
پيامدهاي فرار دختران:فرار دختران در واقع تعرض به قاعدة كهن و مرسوم زمانهاي ديروز و امروز است كه نه خانه را محل امن و آرامش و آسايش ميداند، نه محلي كه بايد از آن گريخت. اين تعرض و جدال جامعه را تحريك كرده و آشفتگيهاي خاصي را دامن ميزند. هنگامي كه دختري بهطور غيرمنطقي فرار ميكند، خود و پيرامونش يعني خانواده و جامعه را تا شعاعي وسيع به طرق مختلف در معرض آسيبها و خطرات زيادي قرار ميدهد. اين پيامدها در بعد فردي، خانوادگي و اجتماعي قابلبررسي است.پيامدهاي فردي:فرار آغاز بيخانماني و بيپناهي است و همين امر زمينة ارتكاب بسياري از جرايم را فراهم ميكند. دختران فراري براي امرار معاش به سرقت، تكديگري، توزيع مواد مخدر، مشروبات الكلي و كالاهاي غيرمجاز، روسپيگري، عضويت در باندهاي مخوف و كثيف اغفال و فحشاء اقدام ميكنند. برخي از اين دختران پس از فرار در ساختمانهاي متروكه، پارك و خانههاي فساد، شب را به صبح ميرسانند و از مكاني به مكان ديگر در حركت هستند، فقط براي آنكه بتوانند زنده بمانند. دختران فراري تمام پلهاي پشت سر خود را خراب و ويران ميكنند. ارتكاب به نوع جرايم و فساد اخلاقي موجب ميشود كه دچار انواع بيماريها و اختلالات رواني شوند و برخي از آنها به دليل سرافكندگي ناشي از تجاوزات دست به خودكشي ميزنند. از ديگر پيامدهاي ناگوار فرار دختران، روسپيگري و ابتلاء به انواع بيماريها از جمله ابتلاء به ويروس HIV (عامل بيماري ايدز) ميباشد. هر چقدر مدت زمان فرار فرد طولانيتر باشد و با افراد بيشتري تماس داشته باشد، خطر ابتلاء به اينچنين بيماريها افزايش مييابد.پيامدهاي خانوادگي:فرار دختران ميتواند بزرگترين لطمه و ضربه براي حيثيت و شرافت خانوادگي فرد باشد. اين عمل اولاً نشانهاي از ناكارآمدي خانواده در تربيت فرزند، شكاف نسلي بين والدين و فرزندان و اختلافات خانوادگي است و ثانياً از آنجا كه فرجام و سرانجام دختران در اكثر موارد - چنانكه ذكر گرديد - گرفتار آمدن در دايره تنگ باندهاي فساد و فحشاء و ارتكاب جرائم اخلاقي است، لذا فرار به مفهوم لكه ننگ و بدنامي براي خانواده محسوب ميشود و بدين لحاظ است كه فرار دختران كمتر توسط خانوادهها گزارش ميشود و اغلب پس از بينتيجه ماندن جستجوها و تلاشهاي خانوادگي، فرار دختران با عنوان فقداني دختر يا دزديده شدن او به مراجع قضايي گزارش ميشود. از طرف ديگر دختران فراري با درگير شدن در مسائل غيراخلاقي نميتوانند به خانواده باز گردند، مگر آنكه خانواده به اين نكته توجه نمايد كه عدم پذيرش فرد به معناي فرو غلتيدن هر چه بيشتر او در منجلاب فساد و تباهي است. در هر حال زندگي دختر فراري در صورت بازگشت به منزل نيز همراه با مشكلات مضاعف خواهد بود.پيامدهاي اجتماعي:جامعهشناسان معتقدند پديدههاي اجتماعي همچون حلقههاي زنجير به هم متصل و وابستهاند، بهطوري كه افزايش نرخ آسيبهايي چون طلاق، بيكاري، اعتياد، منجر به افزايش آسيبهايي نظير فرار دختران ميشود و نكتة قابل توجه آنكه فرار دختران از خانه به افزايش نرخ مفاسد اجتماعي منتهي ميگردد. آسيبهاي اجتماعي از جمله، فرار همچون امراض و ويروسهايي هستند كه موجب ايجاد فضاي مسموم در جامعه ميشوند و ميتوانند ضمن لكهدار نمودن عفّت عمومي و شكستن حريمهاي اخلاقي، بهداشت رواني اعضاي جامعه را تهديد نموده و آسيب جدّي بر سلامت جامعه وارد نمايند. از ديگر پيامدهاي فرار دختران اين است كه هزينههاي فراواني را بر دوش جامعه و دولت ميگذارد، بطوريكه اقداماتي نظير گزارشات فقداني دختر و شناسايي دختران فراري توسط نيروهاي چندگانه امنيتي، بازجويي و مراحل قضايي، ايجاد مراكز مختلف - مانند كانون اصلاح و تربيت و مراكزي كه قبلاً در زمينة سازماندهي دختران فراري، فعال بودند و نيز مسئوليت سازمان بهزيستي - كه تماماً هزينة هنگفتي را بر جامعه تحميل مينمايد.نقد برخي عملكردها:در چند سال اخير مراكز دولتي تحت عنوان خانه سلامت، خانه ريحانه و خانه سبز و ... براي كاهش آسيبهاي ناشي از فرار دختران و بازتواني آنها و ارجاع افراد به خانواده تأسيس گرديد و پس از چندي متوقف شد. در اين بخش به چند نمونه از اشكالات اين مراكز اشاره ميشود: مؤسسين چنين مراكزي هرگز به ريشهها و علل فرار دختران توجهي نداشتند، بلكه در يك حالت انفعالي با پذيرش مسئله فرار دختران مأمني موقت را طراحي كرده بودند كه متأسفانه به دليل عدمسرعت در شناسايي دختران، عمدتاً دختران فراري پس از آسيبهاي فراوان به مراكز وارد ميشدند.
- اين مراكز، محيطي براي آشنايي دختران فراري با يكديگر و كسب اطلاعات و تجربيات براي افراد تازهكار از دختراني بود كه براي چندمينبار از خانه متواري ميشدند.
- هيچ دختر فراري، شخصاً به اين مراكز مراجعه نمينمود و اغلب پس از مواجهه با مشكلات متعدد و دستگيري به اين مراكز فرستاده ميشد. لذا اگر فرد شخصاً احساس ناامني، ناتواني و نياز نميكرد و محيط خارج را ميشناخت، به اين مراكز مراجعه نمينمود.
- اين مراكز درصدد بودند تا براي دختري كه از نظر رواني به تعادل رسيده و از نظر اخلاقي ميتواند به جامعه باز گردد، كمكهايي را براي داشتن خانة مستقل ارائه دهند كه خود عاملي براي تكرار و رغبت به كار بود.
- دختران فراري در اين مراكز، اطلاعاتي در مورد شرايط خانوادگي، كارهايي كه در مدت فرار انجام داده بودند، علّت حضور در مركز، برنامههاي آتي، هنجارها و خرده فرهنگهاي خيابان از يكديگر جذب ميكردند و كار خود را توجيه مينمودند، زيرا مشاهده ميكردند افراد زيادي مانند آنها فرار كردهاند، لذا جسورتر ميشدند.
به راستي چرا چنين مؤسساتي با هزينههاي هنگفت و بدون كارشناسي و سنجش اشكالات احتمالي كار تأسيس ميشوند و بعد از مدت زماني منحل ميگردند؟!پيشنهادات:همانطور كه ذكر گرديد، دختران فراري از بين اقشار مختلف ميباشند و با انگيزهها و علل گوناگوني اقدام به فرار ميكنند و پيامدهاي فرار آنان خانواده و جامعه را تهديد ميكند. زمينههايي براي مقابله با اين مسئله وجود دارند، از جمله:
- توجه و رسيدگي بيشتر به نهاد خانواده و سعي در رفع مشكلات مختلف تربيتي، اقتصادي، فرهنگي آنها از طريق دولت؛
- تقويت و سازماندهي نهادهاي مردمي مؤثر در امداد خانواده از جهات مختلف، نظير كميته امداد امام خميني، بنيادهاي خيريه، صندوقهاي قرضالحسنه و ...؛
- احياي سنتهاي ديني و حاكميت ارزشهاي اجتماعي اسلام نظير وجوب احترام به والدين، رسيدگي به خويشاوندان، نظارتهاي فاميلي چون ولايت پدر، جدّ پدري، برادر بزرگتر.
نظر به اينكه با استناد به اطلاعات و تحقيقات، بيشتر دختران فراري از بين خانوادههاي نابسامان بوده و اغلب فرزندان طلاق هستند، به كارگيري تمام تمهيدات براي پيشگيري و كاهش نرخ طلاق از طريق تقويت مراكز مشاوره ، تشويق به شركت در كلاسهاي آموزش حقوق و تكاليف زوجين قبل از عقد رسمي، ترغيب در مراجعه به مراكز مشاوره از طريق اهرمهاي دولتي و... ضروري است. نهايتاً چنانچه خانوادهاي به دليل اعتياد، مرگ والدين، بيكاري و بيماري همسر از هم گسسته شد، ميتوان خانواده را موظف نمود كه وضعيت حضانت و تربيت فرزندان را به سازماني كه از سوي دولت مشخص ميشود، گزارش نمايد و اين سازمان در رفع مشكلات فرزندان چنين خانوادههايي تلاش مينمايد و نسبت به رفع خشونتها و مشكلات اين خانوادهها اقدام نمايد. از آنجا كه بسياري از دختران فراري (۷۰%) در سنين ۱۴ تا ۱۶ ساله و در دورههاي حساس نوجواني قرار دارند و با مشكلات متعدد خاص اين دوره مواجه ميباشند، لذا بخشي از پيشنهادات براي پيشگيري از فرار دختران معطوف به وزارت آموزش و پرورش ميباشد. همچنين برخي ديگر از پيشنهادات مربوط به ساير عوامل اجتماعي است كه در كاهش فرار دختران دخيل ميباشد:
- نظارت، ارزشيابي و بازتعريف وظايف دستگاههاي ذيربط در امور مربوط به اقشار آسيبديده و آسيبپذير براي هماهنگي و وحدت رويه و بهينهسازي و حتّي ادغام آنها؛
- تأسيس يك مركز توانمند براي جمعآوري آمار و اطلاعات منطقهاي، كشوري، بينالمللي دختران فراري و شبكههاي مربوط.
- تربيت نيروهاي پليس انتظامي از بين بانوان متعهد و متديّن براي اين مسئله خاص.
- ضرورت آشنايي نيروهاي نظامي بهويژه پليس زن با مسائل روانشناسي دختران فراري و خردهفرهنگ آنها.
- اعمال مجازاتهاي بسيار سنگين، علني و جدي (در ملاء عام) براي باندهاي فساد، اغفال، تجارت جنسي.
- قانونمند نمودن نحوة درج اخبار مربوط به بخش حوادث و ممانعت از سوءاستفاده از بيان جزئيات فرار به دليل بدآموزي و اشاعه منكرات و جلوگيري از قهرمانسازي مطبوعاتي از اين عاملين؛
- بهكارگيري نيروهاي مردمي و سازمانهاي غيردولتي براي امداد به دختران تحت خشونت خانواده و اطلاعرساني به نيروهاي امنيتي.
- تقويت نظارتهاي اجتماعي رسمي و دولتي و نيز نظارتهاي مردمي و محلي از جمله امر به معروف و نهي از منكر براي پاكسازي فضاي جامعه و تعديل آزاديهاي اجتماعي.
منبع: اينترنت